English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home . هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
home ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home وطن
home زمین خودی
home جا به داخل لوله راندن
home زادبوم
home میهن
home بطرف خانه
home خانه دادن
home بازی
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home میهن
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
at home پذیرایی در ساعت معین
nobody home <idiom> فکرش جای دیگر است
home وطن
at home <idiom> درخانه
home روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home منزلگاه
home که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home اولین رکورد داده در فایل
home کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home شهر بخانه برگشتن
home اقامت گاه
It came home to me. به نظرم رسید.
may i see you home? برسانم
home like خانگی
home like وطنی
home like راحت
home محل زندگی کسی
home سرزمین پدر و مادر
home وطن اسایشگاه
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
It came home to me. به فکرم رسید.
home میهن وطن
home مرزوبوم
home منزل
home خانه
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
On my way home. . . اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
On my way home. . . سرراهم بمنزل ...
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
home help کمکحالبیمار
third home بازیگر مهاجم
front نمای ساختمان
at the front در جلو
at front <adv.> جلو
to go to the front بجبهه رفتن
up front رک
up front رک و راست
up front بیپرده پوشی
up front چشمگیر
up front در انظار
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front پیشاپیش
up front بیعانه
up front پیش -
to go to the front داخل جنگ شدن
up front <idiom> روراست ،صحیح
in front of در قبال
front در قبال
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front نما طرز برخورد
front صف پیش
front خط اول میدان رزم پیشانی
front پیش
front جلو
front نمای جلو
front درصف جلوقرارگرفتن
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front نمای ساختمان
front فرمان سر روبرو جلو
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بازی در سانتر
front بطرف جلو روکردن به
front جبهه هوا
front منادی جبهه جنگ
front جلودار
front جبهه
front سمت دشمن
in the front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at front <adv.> در جلو
front به جلو
in the front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
in front <adv.> در پیش
in front <adv.> در مقابل
up front با صراحت و صداقت
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در مقابل
to freight out and home دوسره کرایه کردن
we sang them home ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
to bring home ثابت کردن
home stretch پایانراه
tumble home خم درونی
to make one's way home راه خانه را پیش گرفتن
to pay home تلافی کامل کردن
stay at home خانه نشین
soldiers' home سربازخانه
to bring home حالی کردن
sickfor home دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
to pine for home دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
sickfor home دلتنگ
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
home visit بازدید خانواده
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
home use entry اعلامیه مصرف
home trade خرید وفروش داخلی
home trade داد و ستد داخلی
home trade تجارت داخلی
home service خدمات فروش در داخل کشور
home wiring سیم کشی ساختمانی
home work کار خانگی
Home appliances لوازم خانگی
run home توگذاشتن
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
run home جا گذاشتن
run home جا انداختن
let us make a p for home کوشش کنیم زودبخانه برسیم
soldiers' home پادگان
i wrote home کاغذنوشتم
i wrote home برای خانه
home run مسابقه پرامتیاز
home stretch مرحله نهایی
home-made <adj.> در خانه ساخته [تهیه] شده
Home appliances وسایل خانگی
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
What is your home address? نشانی منزلتان چیست ؟
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
He came straight home. صاف آمد خانه
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
to start for home رهسپار به [راه] خانه شدن
home address آدرس منزل
You have my home address. شما آدرس من را دارید.
Theres no place like home . <proverb> هیچ جا مثل خانه نمى شود .
home-made <adj.> خانگی
stately home خانهاشرافی
home truth حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
home-grown خانگی
home towns زادشهر
home towns خاستگاه
home towns زادگاه
home towns شهر موطن
home town زادشهر
home town خاستگاه
home town زادگاه
home town شهر موطن
home-grown محصول خانه
take-home pay مزد پس از کسر مالیات و غیره
Home Secretary مسئولدفتر
home ground آشنا بهمحیط
children's home محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home straight خطمستقیموسطبازی
home plate صفحهبازی
home time زمانیکهمدارستعطیلمیشود
take-home pay خالص دریافتی
take-home pay مزد خالص
take-home pay حقوق خالص
home stretch گام های پایانی
home run بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
Home Office وزارت کشور
home building ساختمان مسکونی
home consumption مصرف خانگی
home consumption مصرف داخلی
home country کشور اصلی
rest home اسایشگاه
rest-home اسایشگاه
home country محل تولید
home economics تدبیر منزل
home currency پول داخلی
home economics اقتصاد منزل
home economics اقتصاد خانه داری
at home and abroad در داخله و خارجه
home currency پول ملی
harvest home محل جمع اوری خرمن
at home and abroad در درون و بیرون کشور
home born خانه زاد
home born طبیعی
home born بومی
Home Office وزارت داخله
home computer کامپیوتر خانگی
home computers کامپیوتر خانگی
broken home خانواده گسیخته
nursing home اسایشگاه پیران
mobile home خانه متحرک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com