Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
whistle
سوت
whistle
صفیر
whistle
سوت زدن
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
galton whistle
سوت گالتن
wet one's whistle
<idiom>
نوشیدن الکل
whistle a different tune
<idiom>
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
steam whistle
سوت بخار
steam whistle
سوت ماشین
wolf-whistle
<idiom>
سوتی که مرد برای جلب توجه زن(جذاب) می زند
to blow a whistle
سوت زدن
referee's whistle
سوت داور
delayed whistle
سوت اعلام افساید
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
penny whistle
نی کودکانه
wolf-whistle
نوعیسوتکهسببتغییرصدااززنبهمردشود
penny whistle
نی لبک ساده
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
whistle for the start of the second half
سوت آغاز نیمه دوم بازی
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
home help
کمکحالبیمار
home
وطن
home
زادبوم
may i see you home?
برسانم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
third home
بازیگر مهاجم
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
It came home to me.
به فکرم رسید.
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
home
میهن
home
سرزمین پدر و مادر
home like
وطنی
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
at home
<idiom>
درخانه
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
home like
راحت
home like
خانگی
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
It came home to me.
به نظرم رسید.
at home
پذیرایی در ساعت معین
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
محل زندگی کسی
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
بازی
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
خانه دادن
home
وطن
home
زمین خودی
home
جا به داخل لوله راندن
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
منزلگاه
home
میهن
home
منزل
home
مرزوبوم
home
وطن اسایشگاه
home
میهن وطن
home
اقامت گاه
home
شهر بخانه برگشتن
home
اولین رکورد داده در فایل
home
خانه
home
بطرف خانه
home-grown
محصول خانه
home towns
شهر موطن
home-grown
خانگی
home towns
زادشهر
home stretch
گام های پایانی
home town
شهر موطن
home towns
زادگاه
home town
زادگاه
home town
زادشهر
home towns
خاستگاه
home town
خاستگاه
home stretch
مرحله نهایی
soldiers' home
سربازخانه
soldiers' home
پادگان
stay at home
خانه نشین
to bring home
حالی کردن
home stretch
پایانراه
to bring home
ثابت کردن
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to pay home
تلافی کامل کردن
tumble home
خم درونی
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
to freight out and home
دوسره کرایه کردن
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home address
آدرس منزل
Home appliances
وسایل خانگی
home-made
<adj.>
خانگی
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
Home appliances
لوازم خانگی
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
take-home pay
مزد خالص
take-home pay
خالص دریافتی
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground
آشنا بهمحیط
Home Secretary
مسئولدفتر
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home
خانهاشرافی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
He came straight home.
صاف آمد خانه
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
home market
بازار داخل کشور
home consumption
مصرف خانگی
home building
ساختمان مسکونی
home born
خانه زاد
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی منزلگاه
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
harvest home
اخر خرمن
home consumption
مصرف داخلی
home country
کشور اصلی
home country
محل تولید
home market
بازار داخلی
home made
ساخت بومی
home made
ساخت داخلی
home key
کلید Home
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency
پول ملی
home currency
پول داخلی
home address
نشانی مبداء
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home
مرده شوی خانه
delivery to the home
تحویل در خانه
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
home computers
کامپیوتر خانگی
mobile home
خانه متحرک
mobile home
تریلی
convalescent home
نقاهت خانه
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home-made
وطنی
home-made
ساخت میهن
home brew
مشروبات خانگی
home use entry
اعلامیه مصرف
home work
کار خانگی
home run
گل زدن
run home
جا انداختن
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
home rule
حکومت داخلی
home rule
حکومت ملی
i wrote home
برای خانه
home row
ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
home trade
تجارت داخلی
home wiring
سیم کشی ساختمانی
home trade
خرید وفروش داخلی
home trade
داد و ستد داخلی
home service
خدمات فروش در داخل کشور
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
home visit
بازدید خانواده
home run
مسابقه پرامتیاز
home run
بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
i wrote home
کاغذنوشتم
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
sickfor home
دلتنگ
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
home product
محصولات ملی
home product
محصولات داخلی
home port
پایگاه مادر
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home port
پایگاه اصلی
home page
باز کردن صفحهای از وب سایت
home range
اغل
run home
توگذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com