English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (5 milliseconds)
English Persian
homeward-bound درراهخانه
Other Matches
homeward بطرف منزل
to come at a bound <idiom> خیز برداشتن
bound ملزم
bound انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
being bound over التزام
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
bound up مقید
out bound عازم بیرون رفتن از بندر
bound over ملتزم
bound to go موفف به رفتن
bound up جزء لایتجزی
bound up مجبور
out bound رهسپار دریا
to be bound over ملتزم شدن
to be bound over التزام دادن
i/o bound محدود به ورودی خروجی
bound موفف
bound ملتزم شده
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound هم مرز بودن مجاوربودن
bound تعیین کردن
bound محدودکردن
bound جست وخیز
bound خیز
bound سرحد
bound مرز محدود
bound :حد
bound مشرف بودن
bound مقید
bound موفف کران
bound موجود
bound عازم رفتن مهیا
bound : اماده رفتن
bound جهیدن
bound خیز به خیز رفتن
spell bound افسون شده
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound دچار برف
rock bound دشوار
out of bound play به جریان انداختن بازی
rock bound دیریاب
rock bound محاط بصخره
rock bound سنگ بست
spell bound طلسم کرده طلسم شده
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
outward bound بیرون رو
output bound کران خروجی
rock bound خاره بست
stimulus bound محرک- وابسته
duty-bound حینانجام وفیفه
bound book کتابپربرگ
earth-bound عازم کرهی زمین
pot-bound گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
earth-bound در خاک
earth-bound دنیوی
earth-bound خاکی
earth-bound زمینی
wind bound دچار باد مخالف
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
upper bound کران بالا
tape bound با تنگنای نواری
subscript bound کران زیرنویس
storm bound گرفتاریادچارطوفان
spell bound فریفته
bound barrel لوله تاب خورده
hide bound کوتاه فکر
hide bound خشکیده متعصب
hide bound پوست بتن چسبیده
half bound درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
compute bound کران محاسباتی
compute bound باتنگنای محاسباتی
compute bound محدودیت محاسباتی
compute bound با تنگنای محاسباتی
bound in boards با مقوا جلد شده
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
bound electron الکترون بسته
bound charge بار بسته
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
iam bound to do that من موفف به انجام ان کارهستم
ice bound احاطه شده از یخ
ice bound یخ بسته
ocean bound عازم دریا یااقیانوس
ocean bound رهشپار دریا
muscle bound سفت
muscle bound دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
lower bound کران پایین
it is bound to nappen مقدراست اتفاق بیافتد
iron bound سفت
iron bound سخت
iron bound ناهموار
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound کران ورودی
iron bound با اهن بسته
iron bound دورتا دورخاره دار
cement bound macadam ماکادام ملاتی
culture bound tests ازمونهای فرهنگ- بسته
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
dry bound macadam ماکادام خشک لرزشی
internal bound block قرقره مغز فلز
hom ward bound اماده رفتن به کشور میهن
cement bound macadam ماکادام سیمانی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
math. least upper bound [lub, LUB] سوپریمم [ریاضی]
greatest lower bound [glb, GLB] بزرگترین کران بالا [ریاضی]
least upper bound [lub, LUB] کوچک ترین کران بالا [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com