Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (6 milliseconds)
English
Persian
homopolar component
مولفه همقطب
Other Matches
homopolar
هم قطبی
homopolar bond
پیوند جور قطبی
homopolar generator
مولد همقطب
homopolar magnet
اهنربای همقطب
component
جزء سازنده
component
عضو قسمت
component
جزء ساختمانی
component
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
d.c. component
مولفه دی سی
component
قطعه
component
عنصر
component
قسمت
component
اجزاء
component
ترکیب کننده
component
ترکیب دهنده
component
جزء
component
مولفه
component
عضو
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
همنه
component
همنهند
component
جسمهای ترکیب کننده
component
سازا
component
جزء در شیمی
component
سازنده
component
مولفه بردار
zero sequence component
مولفه همقطب
navy component
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
magnetic component
قطعه مغناطیسی
idle component
اجزاء کور
one component system
سیستم یک جزیی
out of phase component
مولفه بیرون از فاز
plain component
متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
wind component
مولفه مربوط به باد
wind component
شاخه سمتی باد
wattless component
جریان کور
wattless component
جریان هرز
three component theory
نظریه سه مولفهای
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component
مولفه مماسی
service component
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
service component
نیروی مسلح
reactive component
جریان هرز
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
frequency component
اجزای فرکانس
electric component
قطعه الکتریکی
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component drawing
رسم قطعات
component drawing
رسم جزیی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
component part
جزء ساختمان
building component
اجزای ساختمان
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component forces
نیروهای مولفه
component life
عمر قانونی یک وسیله
discrete component
مولفه گسسته
discrete component
با مولفههای گسسته
active component
مولفه موثر
component operation
عناصر عملیاتی
component of a symmetrical system
مولفه دستگاه متوازن
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
integrate electronic component
قطعه الکترونیکی مجتمع
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
capacity component of spark
بخش فرفیتی جرقه
deflection component of trail
شاخه سمتی معبر حرکت
solid state component
مولفهء حالت جامد
inductance component of spark
پخش القایی جرقه
component change order
دستور تغییر قطعات یک وسیله
component change order
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
deflection component of trail
شاخه سمتی مسیر
single component gases
گازهای تک جزیی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com