Dictiornary-Farsi | hours of labor | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 163 (8 milliseconds)

English	Persian
hours of labor	ساعات کار


Other Matches

hours	ساعت
off hours	ساعات بیکاری
off hours	ساعات فراغت
at all hours <adv.>	هر بار
at all hours <adv.>	همیشه
at all hours <adv.>	درهمه اوقات
some two hours	یک دو ساعتی
hours	مدت کم
hours	وقت
hours	06 دقیقه
impatient hours	ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
idle hours	ساعتهای بیکاری
hours of worship	ساعات پرستش یا نماز
hours of business	ساعتهای کاری
thoughtful hours	ساعات فکر
thoughtful hours	ساعات تفکر
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
vacant hours	ساعات بیکاری یا فراغت
to keep late hours	دیر برخاستن
to keep late hours	دیر خوابیدن
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
leisure hours	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
lighting hours	زمان روشنایی یا سوختن
man hours	نفر در ساعت
office hours	ساعات اداری
office hours	ساعات کار
silent hours	ساعات خواب
keep good hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
keep early hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep bad hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
waking hours	ساعات بیداری
kilowatt hours	کیلووات در ساعت
business hours	ساعت کاری
business hours	ساعت اداری
man-hours	نفرساعت
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
man-hours	جمع تعداد ساعات کار
small hours	سحرگاهان
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
canonical hours	ساعات رسمی نماز یا عقد
licensing hours	زمان مجاز
opening hours	ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
dead hours	ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours	ساعات خاموشی در شب
visiting hours	ساعات ملاقات
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
During the rush hours.	درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
We had to queue [line] up for three hours to get in.	ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Far into the night . Into the early hours.	تا دم دمهای صبح
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
I areraged six hours a day.	روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
Pleasant hours fly fast. <proverb>	لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb>	عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.	ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
labor	نیروی کارگری
labor	درد زایمان
labor	زحمت کوشش
labor	کارگر عمله
labor	رنج
labor	کار
labor	حزب کارگر
labor	کوشش کردن
labor	تقلاکردن
labor using	کاربر
labor	نیروی انسانی
labor	زحمت کشیدن
forced labor	کار اجباری
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
unskilled labor	نیروی کار ساده
forced labor	بیگاری
hard labor	اعمال شاقه
supply of labor	عرضه کار
inflow of labor	جریان ورود کارگر
out flow of labor	خروج نیروی کار
labor shortage	کمبود نیروی کار
nonproductive labor	کار بی حاصل
nonproductive labor	کار غیر مولد
quantity of labor	مقدار کار
unskilled labor	نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
unskilled labor	کارگر غیرماهر
labor unions	اتحادیه کارگری
labor unions	سندیکای کارگری
labor union	اتحادیه کارگران
labor union	اتحادیه کارگری
labor union	سندیکای کارگری
labor unions	اتحادیه کارگران
exploitation of labor	استثمار کارگر
embodied labor	کار مجسم
division of labor	تقسیم کار
cheap labor	کار ارزان
labor of love <idiom>	انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
labor movement	جنبش کارگری
cheap labor	نیروی کار ارزان قیمت
labor intensive	کارطلب
labor productivity	بازدهی نیروی کار
labor economics	اقتصاد کار
labor power	توان نیروی کار
labor force	نیروی کار
labor party	حزب کارگر
labor mobility	تحرک نیروی کار
labor organization	سازمان کارگری
labor movement	نهضت کارگری
labor income	درامدهای کار
labor intensity	کاربری
mobility of labor	تحرک نیروی کار
labor intensity	کارطلبی
labor agreement	موافقتنامه کار
labor market	بازار کار
labor laws	قوانین کار
labor intensive	کاربر
labor productivity	بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
labor relations	روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
labor slowdown	کندی کار
labor theory of value	نظریه ارزش کار
labor theory of value	براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
labor theory of value	تئوری ارزش کار
labor turnover	نقل و انتقال کارگری
labor agreement	قرارداد کار
labor augmenting	کارافزا
labor service	اداره کار
labor boycott	تحریم کار
labor service	اتحادیه کارگران
labor service	سازمان کار
labor cost	هزینه کار
labor pain	درد زایمان
labor saving	کاراندوز
labor contract	قرارداد کار
labor camp	اردوگاه کار
labor boycott	دست از کارکشیدن
labor capital ratio	نسبت کار به سرمایه
active labor force	نیروی کار فعال
to labor [American English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
labor intensive goods	کالاهای کاربر
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
unit cost of labor	هزینه واحد کار
total labor force	کل نیروی کار
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
labor saving devices	ابزارهای کاراندوز
international division of labor	تقسیم کار بین المللی
labor saving techinque	فن کاراندوز
rural labor force	نیروی کار روستائی
marginal disutility of labor	عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
value of marginal product of labor	ارزش تولید نهائی کار
women labor force	نیروی کار زنان
labor intensive production	تولید کاربر
capital labor ratio	نسبت سرمایه به کار
ratio of capital to labor	نسبت سرمایه به کار
child labor laws	قوانین کار کودکان
labor participation rate	نرخ مشارکت نیروی کار
dual labor market	بازار کار دوگانه
Department of labor [American English]	اداره کار
Ministry of Labor and Social Affairs .	وزارت کار ؟ امور اجتماعی
labor augmenting tednological progress	پیشرفت تکنولوژی کارافزا
marginal physical product of labor	محصول فیزیکی نهائی کار
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!	من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!