Dictiornary-Farsi | hours of worship | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 79 (6 milliseconds)

English	Persian
hours of worship	ساعات پرستش یا نماز


Other Matches

worship	پرستش
self worship	پرستش خویشتن
self worship	خود پرستی
worship	عبادت
worship	طاعت
worship	عبادت پرستش کردن
worship	ستایش
your worship	جناب اقای ...
object of worship	موضوع پرستش یاستایش
object of worship	معبود
elemental worship	پرستش قوای طبیعی
fire worship	اتش پرستی
the worship of god	پرستش یا عبادت خدا
angel worship	فرشته پرستی
place of worship	مسجد
hero worship	قهرمان پرستی
sun worship	افتاب پرستی
devil worship	شیطان پرستی
off hours	ساعات بیکاری
off hours	ساعات فراغت
some two hours	یک دو ساعتی
hours	ساعت
at all hours <adv.>	هر بار
at all hours <adv.>	همیشه
at all hours <adv.>	درهمه اوقات
hours	مدت کم
hours	وقت
hours	06 دقیقه
thoughtful hours	ساعات تفکر
thoughtful hours	ساعات فکر
to keep late hours	دیر خوابیدن
to keep late hours	دیر برخاستن
vacant hours	ساعات بیکاری یا فراغت
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
During the rush hours.	درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
visiting hours	ساعات ملاقات
opening hours	ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
licensing hours	زمان مجاز
kilowatt hours	کیلووات در ساعت
small hours	سحرگاهان
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
waking hours	ساعات بیداری
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
dead hours	ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
idle hours	ساعتهای بیکاری
man-hours	جمع تعداد ساعات کار
business hours	ساعت اداری
business hours	ساعت کاری
hours of labor	ساعات کار
hours of business	ساعتهای کاری
canonical hours	ساعات رسمی نماز یا عقد
man-hours	نفرساعت
dead hours	ساعات خاموشی در شب
impatient hours	ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
keep bad hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
office hours	ساعات کار
man hours	نفر در ساعت
lighting hours	زمان روشنایی یا سوختن
keep good hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
leisure hours	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
keep early hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
silent hours	ساعات خواب
office hours	ساعات اداری
I areraged six hours a day.	روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
We had to queue [line] up for three hours to get in.	ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Far into the night . Into the early hours.	تا دم دمهای صبح
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
Pleasant hours fly fast. <proverb>	لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb>	عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.	ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!	من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!