English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
huckle back قوزپشت
huckle back کوژپشت
Other Matches
huckle چاربند
huckle گرده
huckle کفل
huckle bone استخوان قوزک کعب
huckle bone استخوان لگن
huckle bone استخوان چاربند
huckle bone قاب
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
out back مایع روان شده
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
out back چسب مایع
back off عقب زدن
back of پشت سر
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
right back بک راست
back down از ادعایی صرفنظر کردن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
to back out of جرزدن
to back out of دبه کردن
to back up یاری یاکمک کردن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
behind his back پشت سراو
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
back out <idiom> زیر قول زدن
To back down . کوتاه آمدن
come back بازگشتن
come back برگشتن
come back بازگشت بازیگر
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
at the back در پشت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
to go back برگشتن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
back سمت عقب
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back پشت ریختن پشت انداختن
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back سطح ازاد
back-up جاگیری پشت یار
back-up تقویت کردن تقویتی
to back out [of] دوری کردن [از]
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back پشت سر
back که یک باتری پشتیبان دارد
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پس
back جبران ازعقب
back پاداش
back درعقب برگشت
back به عقب
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back سوارشدن
back پشت
back پشت چیزی نوشتن
back مدافع خط میدان
back عقبی گذشته
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back بک
back مدافع
back پشتیبان
back فهرنویسی کردن
back پشتی
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
to back out [of] نکول کردن
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to keep back مانع شدن
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up جاگیری پشت یار
to come back برگشتن
to back روی چیزی شرط بستن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to look back سرد شدن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to get back دوباره بدست اوردن
to come back پس امدن
back-up تکمیل کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
at the back of در عقب
at the back of به پشتی
at the back of پشت
back-pedals افهار ندامت کردن
camera back قسمتهایپشتیدوربین
reclining back لمندهپشتیدار
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
seat back پشتیصندلی
centre back نیمهعقب
centre-back میانیعقب
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back-pedals به عقب پا زدن
back wall دیوارپشتی
back board جلدپشتی
back belt بندپشتکمر
back beam میلهپشتی
back crossbar خطعرضیعقبی
back line خطکناری
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
to put back برگشتن
back pad بالشتکپشتی
laid-back بیشتاب
laid-back آرام
back pocket جیبپشتی
laid-back خونسرد
back straight مستقیمامعکوس
back-pedals انکار کردن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back strap بندعقب
back binding گیرهپشتچوباسکی
to lie on the back طاق بازخوابیدن
to set back بازداشتن
to set back عقب انداختن
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
to stab in the back افترا
to stab in the back تهمت
to stab in the back بهتان
to stab in the back افتضاح
to stab in the back رسوایی
to throw back به تبار خود برگشتن
to put back ردکردن
to put back منکر شدن
to put back پس انداختن
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
to pay back پس دادن
to pay back برگرداندن افزودن
to press back با فشار عقب بردن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to push back پس زدن
to push back عقب زدن
to put any one's back up اوقات گسیرا تلخ کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com