Dictiornary-Farsi | humbled to the dust | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 125 (6 milliseconds)

English	Persian
humbled to the dust	باخاک برابر


Other Matches

to be humbled	احساس فروتنی کردن
humbled	متواضع - خاشع
to be humbled	احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled	احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled	احساس فروتنی کردن
dust-up	بگومگو
dust-up	شکر آب
dust-up	جنگ و دعوا
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
in the dust	مرده
saw dust	خاک اره
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust well	گرد چال
in the dust	درخاک
in the dust	زیر خاک
dust	گرد
dust	غبار
dust	خاکه ذره
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
dust	خاک
dust	گرد وخاک
dust	ریختن پاشیدن
dust	تراب
dust	ارد
dust	گرد گوگرد
to kick up dust	خاک راه انداختن
to kiss the dust	پست شدن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to bite the dust	مردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
stone dust	خاک سنگ
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
to kick up dust	خاک بلندکردن
dust color	رنگ خاکی
stone dust	گرد سنگ
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to dust the coat of	کتک زدن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to bite the dust	افتادن
to dust one's jacket	کسیرازدن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
to kiss the dust	کشته شدن
to lick the dust	بزمین خوردن
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
gold dust	خاک طلادار
gold dust	گرد طلا
dust-ups	بگومگو
dust-ups	شکر آب
dust-ups	جنگ و دعوا
dust receiver	مخزنگردوخاک
zinc dust	گرد روی
to shake off the dust	تکاندن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to raise a dust	شلوق کردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to make a dust	هایهوکردن
to make a dust	گردکردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
saw dust concrete	بتن خاک اره
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust bin	خاکدان
dust bin	خاکروبه دان
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
dust brush	گردپاک کن
dust brush	گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust coal	خاک ذغال
dust arrester	گرد گیر
dust arrester	واحد گردگیری
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust	گرد پریان
coal dust	خاکه زغال
cosmic dust	غبار کیهانی
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust collection	گردگیری
dust collection	غبارگیری
dust respirator	ماسک تنفسی
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust tight	خاک بند
flue dust	بخار گاز
flying dust	گرد
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
dust laden	تجمع گرد وغبار
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
raise a dust	داد و بیداد کردن
dust removal	گرد گیری
dust removal	تخلیه گرد و خاک
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust collector	گردگیر
dust colour	خاکی
dust cover	سرپوش غبارگیر
dust devil	تنوره دیو
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
dust laden	خاک گرفتگی
dust mask	خاک گیر
coal dust firing	اشتعال گردی
dust collection equipment	وسایل گردگیری
dust cloud theory	نظریه غباری
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته