Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
hump back
پشت قوز
hump back
ادم قوز پشت
Other Matches
to hump
سپوختن
to hump
کردن
hump
روی کول انداختن
it gives me the hump
کوک میشوم
it gives me the hump
جرم می گیرد
to hump
گاییدن
hump
برآمدگی
[شکم]
hump
قوز
hump
گوژ
to hump it
سخت کوشیدن
hump
پیاده روی
hump
کوهان
hump
برامدگی گرد
hump
قوز کردن تروشرویی کردن
One hump on top of another .
<proverb>
قوز بالا قوز.
hump approach
برآمدگیکناری
hump control
کنترلپیادهرو
to be over the hump
[American]
<idiom>
پشت سرگذاشتن بحران
to be over the hump
[American]
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
to be over the hump
[American]
<idiom>
از خطر جستن
syphon hump
کوهان سیفون
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
back out
<idiom>
زیر قول زدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
back
تیر اصلی پشت بند
come back
دوباره مد شدن
get back
<idiom>
برگشتن
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of
در پشت
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back out
دوری کردن از موج
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
to back somebody up
یاری کردن به کسی
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to look back
سرد شدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back
بک راست
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
مانع شدن
to keep back
جلوگیری کردن از
to keep back
بازداشتن
to go back
برگشتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to come back
پس امدن
to come back
برگشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
behind his back
پشت سراو
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
keep back
دفع کردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
go back
برگشتن
Welcome back.
رسیدن بخیر
get back
دوباره بدست اوردن
To back down .
کوتاه آمدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
back
پشتی کردن پشت انداختن
to back out
[of]
نکول کردن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
سمت عقب
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
at the back of
به پشتی
at the back of
در عقب
back
پشت را تقویت کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
پشت قرار دادن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back-up
معکوس ریختن
to back
روی چیزی شرط بستن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
at the back of
پشت
back
جبران ازعقب
back
سطح ازاد
back
عقب
back
پشت
back
پس
back
عقبی گذشته
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
الغاء کردن
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
جهت مخالف جلو
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
پاداش
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
درعقب برگشت
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
به عقب
back
پشتی
back-up
جاگیری پشت یار
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
مدافع
back up
تکمیل کردن
back
مدافع خط میدان
back up
معکوس ریختن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
پشتیبانی یا کمک
back
پشتیبان
back
سوارشدن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
جاگیری پشت یار
back
پشت چیزی نوشتن
back
فهرنویسی کردن
back up
پشت قرار دادن
back
کمک کردن
back
فهر
back
بک
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشت نویسی کردن
back-up
تکمیل کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back-up
تقویت کردن تقویتی
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back board
جلدپشتی
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back passage
مقعد
centre back
نیمهعقب
centre-back
میانیعقب
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
Please excuse my back.
ببخشید پشتم به شماست
back crossbar
خطعرضیعقبی
back line
خطکناری
back passage
راستروده
seat back
پشتیصندلی
back wall
دیوارپشتی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
back-comb
شانه کردن مو به سمت فرق سر
reclining back
لمندهپشتیدار
walk back
شل کردن
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back strap
بندعقب
back pocket
جیبپشتی
back pad
بالشتکپشتی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
He turned his back on us.
پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
back-breaking
کمر شکن
to p aperson on the back
اهسته دست به پشت کسی زدن
to set back
عقب انداختن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
to stab in the back
ریزه خوانی
to stab in the back
افترا
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
بهتان
to stab in the back
افتضاح
to stab in the back
رسوایی
to throw back
به تبار خود برگشتن
to throw back
باصل خودبرگشتن
to throw back
رجوع باصل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com