English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
English Persian
hunger strikes اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
Other Matches
strikes زدن
strikes ضربت
strikes ضربت زدن یورش
strikes حمله کردن
strikes حمله ضربه زدن به دشمن
strikes توپ زن بودن
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
have two strikes against one <idiom> توطئه چیدن
strikes چادر را از جا کندن
strikes تک ناگهانی
strikes ضربه زدن
strikes ضربت زدن خوردن به
strikes بخاطرخطورکردن
strikes سکه ضرب کردن
strikes اعتصاب کردن
strikes اصابت اعتصاب کردن
strikes اعتصاب ضربه
strikes برخورد
strikes اعتصاب
strikes تک هوایی
strikes تصادم
general strikes اعتصاب عمومی
many d. of hunger بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger for اشتیاق به چیزی
hunger for ارزوی چیزی
hunger [for something] هوس [چیزی را] کردن
hunger گرسنگی
hunger اشتیاق
hunger قحطی گرسنه کردن
hunger گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger اشتیاق داشتن
hunger for data میل شدید به داده ها
hunger-striker اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
to go on a hunger strike اعتصاب غذا کردن
hunger pain درد گرسنگی [پزشکی]
a pang of hunger احساس ناگهانی گرسنگی
sensation of hunger احساس گرسنگی
hunger cloth پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
Hunger is the best sauce. <proverb> گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
hunger striker کسیکهدراعتصابغذاباشد
under the stimulus of hunger بر اثرگرسنگی
under the stimulus of hunger از فشار گرسنگی
ravenous hunger حرص
ravenous hunger گرسنگی زیاد
patience of hunger طاقت گرسنگی
patience of hunger تاب گرسنگی
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
He fainted from hunger. از گرسنگی غش کردوافتاد
hunger drive سائق گرسنگی
hunger pangs دردهای گرسنگی
hunger strike اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike اعتصاب غذا
to suffer from hunger گرسنه ماندن
I feel faint with hunger. از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
ghrelin [hunger hormone] گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
Hunger begets crime. گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
iam not patient of hunger من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
to die of hunger [thirst] از گرسنگی [تشنگی] مردن
We suffered hunger for a few days . چند روز گرسنگی کشیدیم
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
The soldiers died from illness and hunger. سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com