Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
Other Matches
hunter
شکارچی
hunter
صیاد
hunter
اسب یا سگ شکاری
hunter
جوینده
hunter
اسب شکار
hunter
سگ شکاری
hunter
شکارگر
head-hunter
شکارگر سر
Bounty hunter
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
bow hunter
شکارچی با تیر و کمان
pot hunter
شکارچی که هر چه دید شکارمیکند
head-hunter
بنگاه کاریاب
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
fortune hunter
درطلب زن ثروتمند
hungry as a hunter
<idiom>
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
hunter killer
نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
ro round off
ازتیزی دراوردن
round about
پر پیچ و خم
ro round off
کاو کردن محدب کردن
round and round
دور تا دور
round about
دور سر گرداندن مطلب
to be round with any one
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
ro round off
گرد کردن
go round
به همه رسیدن
to go round
برای همه کفایت کردن
round up
<idiom>
گرد هم آوردن ،جمع آوری
it is the other way round
وارونه است
it is the other way round
عکس این است
ro round off
صاف کردن
look round
اطراف کار را دیدن
out of round
غیرمدور
right round
دور تادور
right round
گرداگرد
right round
از هرسو
right round
از هر طرف
go round
دور زدن
round and round
گرداگرد
round and round
از هرسو
round out
دور زدن
round out
گرد کردن
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
to round on any one
از کسی چغلی کردن
to go round
دیدنیهای غیر رسمی کردن
to go round
دورزدن
to go round
به همه رسیدن
to get round
باحیله پیشدستی کردن بر
to get round
ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round up
گرد کردن افزایشی
to come round
گشت زدن
round on
گرد کردن
round on
جمع اوری کردن
round and round
ازهر طرف
round d.
دوازده تاتمام
round d.
دوجین تمام
round down
گرد کردن کاهشی
to look round
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
round in
به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
to round up
جمع اوری کردن
to round up
تبعیدکردن
to round up
گلوله کردن
round off
گرد کردن
round off
گرد کردن برشی
to round up
گرد کردن
to come round
سرزدن
get round
از زیر
[کاری]
در رفتن
round
گرد بی خرده
round
گلوله
round-up
حمله ناگهانی پلیس
round-up
ورود ناگهانی پلیس
round
تکمیل کردن
all round
سرتاسر
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
round
مبلغ زیاد
round
عدد صحیح
come round
شفا یافتن
come round
بهوش امدن
round
فشنگ
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
گرد
round
نوبت گرد کردن
round
آنچه در دایره حرکت میکند
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round
مشابه 8759
round
عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round
مدور
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round
دوربازی
come round
بازگشتن
round
دایره وار
round
منحنی
get round
طفره رفتن
come round
بحال اول رسیدن
round
بی خرده کردن
round
نوبت گردکردن
round
بی خرده
round
گرد کردن
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
round
کامل کردن
get round
از سر خود وا کردن
round
گردی
round
دور زدن مدور
all round
دورتا دور
round
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
get round
بدست اوردن
get round
قلق
get round
پیش دستی کردن بر
we went for a good round
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
smell round
سر و گوش اب دادن
st george round
مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
target round
یک دور تیراندازی با تیر وکمان
the golden round
تاج زرین
the round of heaven
گنبد اسمان
theater in the round
تماشاخانه دارای صحنه مدور
to do a thing in a round way
اکل ازقفاکردن
to turn round
چرخیدن
to pull round
بهبودی یافتن
to round into a man
مرد شدن
to do a thing in a round way
لقمه رادورسرگرداندن
to round into a man
بمردی رسیدن
to do a thing in a round way
بطورغیرمستقیم کاریراکردن
round of ladder
پله نردبان
this earthly round
گیتی
this earthly round
زمین
to show one round
کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to turn round
دورزدن
round the clock
۲۴ ساعته
round eye
دکمهقزن
round brush
بورسگردمویی
year-round
همه ی سال
year-round
در تمام مدت سال
round-the-clock
پیوسته
round-the-clock
لاینقطع
round-the-clock
روز و شب
round-the-clock
بیست و چهار ساعته
round neck
یقهگرد
round pronator
عضلهمکبورود
round of negotiations
دور مذاکرات
to come round
[British E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
year-round
<idiom>
همه ساله
The news got round that he has come.
خبرپیچیدکه اوآمده است
round-eyed
چشمگرد
angle-round
نبش گرد
round-the-clock
شبانه روزی
york round
مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
western round
مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
whip-round
تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
top round
گوشت کبابی
top round
قسمت گرد
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to turn round
گردگشتن
windsor round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
wooden round
گلوله سالم و بادوام
yean round
در تمام سال
negotiation round
دور مذاکرات
common round
ابزار فیتیله
paper round
فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round bracket
پرانتز
right round bracket
پرانتز بسته
yean round
کار کننده درتمام سال
to turn round
دور گشتن
smoke round
گلوله دودانگیز
round billet
شمش گرد
live round
گلوله جنگی
king's round
مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
in round numbers 00
سر راست 001تا
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
illumination round
گلوله منور
illumination round
گلوله روشن کننده
hereford round
مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
half round
گج بری نیم گرد
half round
نیم دایره
live round
تیر جنگی
marking round
تیر نشان کننده
round bilge
خن گرد
round angle
زاویه 063 درجه
pull round
بهبودی یافتن
pull round
رفع نقاهت کردن
offer round
به همه تعارف کردن
national round
مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
merry go round
چرخ گردان
merry go round
چرخ فلک
marking round
گلوله نشان کننده
half round
نیم گرد
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
bring round
بهوش اوردن
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
aaron's round
بنک سفید
aaron's round
بوصیر
round trips
سفر رفت و برگشت سفردوسره
round trip
سفر رفت و برگشت سفردوسره
round-robin
تورنمنت دورهای شطرنج
merry-go-round
چرخ فلک
to bring round
بهوش اوردن
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com