Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
hush money
حق السکوت
Other Matches
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
hush hush
سری
hush hush
مخفی
to hush up
خواباندن
Hush up!
<idiom>
ساکت باش!
Hush!
<idiom>
ساکت باش!
hush hush
محرمانه
hush-hush
مخفی
hush-hush
سری
hush
خاموش کردن
hush
ساکت ارام
hush
خموش
hush
باغبانی
hush
ارام شدن صدا د ر نیاوردن
to hush up
درنیاوردن
to hush up
سر وصدا
hush-hush
محرمانه
hush
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
to hush up
ساکت نگاه داشتن
hush up
<idiom>
hush-hush
<idiom>
as hush as death
خاموش چون مردگان
hush ship
کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money
پول فراوان
near with one's money
خسیس
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
take in (money)
<idiom>
رسیدن
value of money
ارزش پول
value for money
ارزش پول
near money
شبه پول
value for money
قدرت خرید پول
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
he is f. of money
پول فراوان دارد
money
اسکناس
his money is more than can
پولیش بیش
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
money
پول
money
مسکوک ثروت
money
جایزه نقدی
money on d.
پول سپرده
money on d.
وجه امانعی
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money
سکه
requistion for money
درخواست
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
tight money
کنترل پولی
ready money
پول فراهم شده
ready money
پول موجود
tight money
سیاست پولی انقباضی
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
raise money
فراهم کردن پول
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money
عرضه پول
smart money
مطلع
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
خسارت
soft money
پول ضعیف
smart money
پاداش زیان
short of money
کم پول
scant of money
بی پول
scant of money
کم پول
role of money
نقش پول
retention money
پول گرویی
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
sound money
پول سالم
requistion for money
پول
sound money
پول قوی
quantity of money
مقدار پول
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
money wage
مزد پولی
money worth
برابر پول
money worth
بهای پول
money worth
پول بها
money worth
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
پول رهنی
mortgage money
پول قرضی
money supply
عرضه پول
money stock
عرضه پول
money stock
حجم پول در گردش
money of account
پول محاسباتی
money off offer
فروش با تخفیف
money on deposit
وجه امانی
money on deposit
پول سپرده
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot
غلک
money pot
دخل
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
quasi money
شبه پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
penury of money
کمیابی پول
penury of money
قحط پول
possession money
حق الاجرا
possession money
حق النسبی
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money
در CL ثمن
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
passage money
راه
oceans of money
یک دنیا پول
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
onother's money
پول دیگری
onother's money
پول شخصی دیگر
passage money
کرایه
passage money
کرایه مسافر
passage money
خوراک
passage money
غذا
purchase money
قیمت جنس
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
save money
به دقت خرج کردن
save money
پس انداز کردن
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money
پول قرض گرفته شده
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
wildcat money
پول بدون پشتوانه
volume of money
حجم پول
velocity of money
سرعت پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money
حجاب پول
trust money
پول امانی
token money
پول فرعی
to take eggs for money
کردن
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
خر مهره
to stink of money
خر پول بودن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money
پولبلیطورودیه
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To count the money .
پول شمردن
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To raise money.
پول فراهم کردن
time money
وام مدت دار
conduct money
هزینه سفرشاهد
dispatch money
پاداش سرعت کار
door money
پول دم در
door money
دری
door money
ورودیه
earnest money
بیعانه
earnest money
پیش بها
earnest money
ضمانتنامه شرکت در مناقصه
earnest money
پیش پرداخت
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
convertible money
پول قابل تبدیل
creation of money
خلق پول
creation of money
ایجاد پول
credit money
پول اعتباری
dealing for money
معاملات پولی
deficient in money
بی پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com