Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
i am pushed for money
هستم
Other Matches
pushed
چیزی را زور دادن
pushed
با زورجلو بردن
pushed
هل دادن
pushed
یورش بردن
pushed
هل
pushed
تنه
pushed
نشاندن فشار دادن
pushed
ضربه فشاری
pushed
ضربه
pushed
فشار
pushed
دستور کامپیوتر که داده را روی لیست یا پشته LIFO ذخیره میکند
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشار دادن
pushed
جای دادن نشاندن
pushed
زور فشاربجلو
pushed
شاخ زدن
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
money on d.
پول سپرده
near money
شبه پول
money on d.
وجه امانعی
money
جایزه نقدی
money
مسکوک ثروت
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can
پولیش بیش
near with one's money
خسیس
take in (money)
<idiom>
رسیدن
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value of money
ارزش پول
value for money
ارزش پول
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
value for money
قدرت خرید پول
f. money
پول فراوان
he is f. of money
پول فراوان دارد
money
سکه
money
اسکناس
money
پول
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
possession money
حق الاجرا
possession money
حق النسبی
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money
در CL ثمن
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
penury of money
قحط پول
penury of money
کمیابی پول
passage money
کرایه
passage money
کرایه مسافر
passage money
خوراک
passage money
غذا
passage money
راه
passage money
تاکردن
passage money
معاش کردن
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
purchase money
قیمت جنس
scant of money
بی پول
scant of money
کم پول
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money
نقش پول
retention money
پول گرویی
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money
پول
requistion for money
درخواست
ready money
پول فراهم شده
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
raise money
فراهم کردن پول
quantity of money
مقدار پول
short of money
کم پول
onother's money
پول شخصی دیگر
onother's money
پول دیگری
money pot
غلک
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit
پول سپرده
money on deposit
وجه امانی
lavish of money
پول تمام کنlark
money off offer
فروش با تخفیف
money of account
پول محاسباتی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
money matters
امور پولی
money making
پول بهم زنی
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول گرد کن
money maker
پول گرد کردن
money list
لیست پرداخت حقوق
money list
لیست حقوق
money lender
پول به بهره گذار
money pot
دخل
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
quasi money
شبه پول
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
mortgage money
پول قرضی
mortgage money
پول رهنی
money worth
چیزی که بپول بیزرد
money worth
پول بها
money worth
بهای پول
money worth
برابر پول
money wage
مزد پولی
money supply
عرضه پول
money stock
عرضه پول
money stock
حجم پول در گردش
money lender
پول وام ده
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
save money
به دقت خرج کردن
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To count the money .
پول شمردن
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
time is money
<idiom>
وقت طلاست
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
save money
پس انداز کردن
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
To be a money grubber.
پول پرست بودن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
وام مدت دار
tight money
سیاست پولی انقباضی
tight money
کنترل پولی
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money
عرضه پول
sound money
پول سالم
sound money
پول قوی
soft money
پول ضعیف
smart money
مطلع
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
خسارت
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
To raise money.
پول فراهم کردن
gate money
پولبلیطورودیه
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money
پول بدون پشتوانه
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
volume of money
حجم پول
velocity of money
سرعت پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money
حجاب پول
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
borrowed money
پول قرض گرفته شده
trust money
پول امانی
token money
پول فرعی
to take eggs for money
کردن
to take eggs for money
را با دربرابر
smart money
پاداش زیان
money lender
نزول خوار
cheap money
پول با بهره کم
demand for money
تقاضا برای پول
money demand
تقاضا برای پول
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
پاداش سرعت کار
door money
پول دم در
door money
دری
deficient in money
کم پول
deficient in money
بی پول
dealing for money
معاملات پولی
circulation of money
گردش پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com