Dictiornary-Farsi | i asked him a question | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 126 (7 milliseconds)

English	Persian
i asked him a question	پرسشی از او کردم
i asked him a question	چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question	سئوالی از اوپرسیدم


Other Matches

asked <adj.> <past-p.>	طلبیده شده
asked	جویا شدن
asked	خواهش کردن
asked	برای چیزی بی تاب شدن
I asked for ...	من سفارش ... را دادم.
asked	خواستن
asked	دعوت کردن
asked <adj.> <past-p.>	تقاضا شده
asked	پرسیدن
asked <adj.> <past-p.>	درخواست شده
asked <adj.> <past-p.>	مطالبه شده
asked <adj.> <past-p.>	خواسته شده
asked	طلبیدن
asked <adj.> <past-p.>	طلب شده
i asked him to dinner	او را به ناهار خواندم
He asked permission to come in.	اجازه خواست بیاید تو
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
He expressly asked for you to ...	او صریحا از شما خواسته که ...
I asked for the child.	من یک برای بچه سفارش دادم.
The fox,being asked who his withness was ,said, my. <proverb>	به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم.
I asked for a small portion.	من یک پرس کوچک سفارش دادم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.	سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
She asked me in (inside the house).	تعارفم کرد بروم بو
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why?	میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.	او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]	آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
to p any one with question	کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
to ask somebody a question	ازکسی سئوالی کردن
to p any one with question	کسی را سوال پیچ کردن
to ask somebody a question	از کسی سئوالی پرسیدن
there is no question but that.	شکی نیست که) .00000
question	موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
that is not the question	موضوع این نیست
without question	بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
question	تردید پرسش
question	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
That's out of the question.	این غیرممکن است که عملی بشود.
question	سوال
out of the question <idiom>	غیرممکن
question	پرسش
question	استفهام مسئله
question	موضوع
question	پرسیدن تحقیق کردن
question	تحقیق کردن از
that is not of the question	این خارج ازموضوع است
question	تردید کردن در
this very question	دقیقا همین پرسش
to have a question for somebody	از کسی سئوالی داشتن
in question	موردبحث
in question	موضوع بحث
beside the question	خارج از موضوع
beside the question	پرت
I have a question.	من یک سئوال دارم.
Might I ask a question?	اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
out of question	خارج از موضوع
the year in question	سالی که مورد بحث است
open to question <adj.>	مورد شک
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
I don't think there's any question about it.	من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
open to question <adj.>	مشکوک
question mark	علامت سوال
to beg the question	در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
That is a separate question.	این جدا از موضوع بحث ما است.
pose a question	سوال مطرح کردن
This question is not at issue.	بحث روی این موضوع نیست.
raise a question	مطرح کردن سوال
to beg the question	طفره رفتن از پرسشی
the German question	مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
question mark	پرسش نشان
essay question	سوال انشایی
indirect question	پرسش غیرمستقیم
oblique question	پرسش غیرمستقیم
it is a question of money	موضوع پول است
it is a question of money	موضوع بسته به
it is a question of money	پول است
previous question	موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
put the question	مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
put to the question	برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question answer	سئوال- جواب
question answer	صف
cross question	سئوال بطریق استنطاق
cross question	بازجویی
question mark	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question marks	علامت سوال
question marks	پرسش نشان
question marks	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
cross-question	بدقت جویاشدن از
cross-question	استنطاق کردن
leading question	سوال تلقینی
leading question	پرسش راهنمایی کننده
buring question	مسئله هیجان اور
call in question	تردید کردن در
cross question	استنطاق
question answer	صف بستن
question in dispute	موضوع متنازع فیه
question in dispute	مسئله متنازع فیه
question answer	در صف گذاشتن
question tag	جملاتپرسشتفکیدی
question-master	فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
trick question	سوالیکهجوابآننادرستاست
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
His honest is beyond question.	دردرستی اوحرفی نیست
to pose a question to any one	پرسیدن
To discuss a question with someone .	موضوعی را با کسی مطرح کردن
pop the question <idiom>	تقاضای ازدواج
There are two sides to every question . <proverb>	هر مساله ای دو جنبه دارد.
to pose a question to any one	ازکسی سئوالی
to pop the question	پیشنهاد عروسی کردن
to call in question	تردیدکردن در
to beg the question	نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
the tax in question	مالیات موضوع بحث
sides of the question	اطراف موضوع
the question referred to above	موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
rhetorical question	مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
the goods in question	کالای موردبحث
the eastern question	مسئله خاور
To bring up a topic(question).	سؤالی را پیش کشیدن
open ended question	پرسش باز پاسخ
to put a [big] question mark over something	چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
To raise a question . To bring up a matter .	موضوعی رامطرح کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question .	در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly.	به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.	آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.