English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English Persian
i wish you a happy new year سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
i wish you a happy new year سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
Other Matches
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb> پارسال دوست امسال آشنا.
All the year round. Yes in year out . سالی دوازده ماه ( هر سال )
year to year fluctuation نوسانات سالیانه
tenant from year to year مستاجر یک ساله
happy خوشحال
i f.happy خوشحالم
happy شاد خوشوقت
happy خوشدل
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
happy <adj.> خوش
happy راضی
such as are happy انهایی که خوشبخت هستند
happy خرسند سعادتمند
happy فرخنده
happy سعید مبارک
trigger-happy عاجز از کنترل خود در اثرشادی
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
By a happy coincidence. دراثر حسن تصادف
happy go lucky برحسب تصادف لاقید
happy go lucky لا ابالی
happy go lucky اسان گذران بیمار
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
trigger happy عاجز از کنترل خود در اثرشادی
trigger happy دست به هفت تیر
trigger-happy دست به هفت تیر
happy-go-lucky دل بدریا زدن
Happy birthday to you . تولدت مبارک
She was pretending to be happy. او [زن] تظاهر به شاد بودن کرد.
happy life زندگی اسوده
happy life زندگی باخوشدل
I'm happy to hear that. خوشحالم که اینو می شنوم.
happy hour <idiom> ساعات تفریح وخوشی
happy go lucky الله بختی
many happy returns of the day صد سال باین سالهابرسید
Many happy returns of the day . سال نومبارک
Many happy returns of the day? صد سال به این سالها ( تبریک ) !
He is high . He is slap – happy . کله اش گرم است
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
in the year در سال 3491
in the a. year of درسال فرخنده فال
last year پارسال
last year سال گذشته
year in year out همیشه
year in year out سال دوازده ماه
in the year one در زمان بسیار پیش
year by year همه ساله
year by year سال بسال
New Year سال جدید
next year سال بعد
New Year سال نو
off year سال کم محصول
off year سال کم فعالیت
off year سال کسادی
in the a. year of درسال خجسته
within a year در عرض یک سال
d. year سال میلادی مسیحی
next year سال دیگر
year سال نجومی
year سنه
year سال
the f.of the year برگ ریزان
each year هرسال
f.year old پنج ساله
tax year مالیات سالانه
year-round همه ی سال
year-round در تمام مدت سال
year-long یک ساله
year-end وابسته به پایان سال
year book سالنامه
year-long به مدت یک سال
During (in)the current year. درسال جاری
year-end سال پایان
year-end پایان سال
New Year's Eve شب سال نو
year-end سالپایانی
New Year's Eve شب ژانویه
year-long یک سال
In the year 2000… درسال 2000...
with each passing year با گذشت هر سال
year of age سال عمر
By the end of the year تا آخر سال
from (since) the year one [American E] <adv.> از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
theater of the year تئاتر سال
intercalary year سال کبیسه
quarter [year] دوره سه ماهه
She shot up last year . پارسال یکدفعه قد کشید
year-round <idiom> همه ساله
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
the year in question سالی که مورد بحث است
quarter [year] سه ماه
year and day مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
leap year سال کبیسه
academic year سال تحصیلی
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
calendar year سال تقویمی
calender year سال تقویمی
calender year سال کامل تقویم یک سال
callendar year سال
callendar year سال جاری
civil year سال عرفی
dear year سال گرانی
dry year خشک سال
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dry year خشکسال
early in the year دراوایل سال
he was born in the year درسال 00000زائیده یامتولدشد
academic year سال دانشگاهی
fiscal year دوره مالی
light year سال نوری
light-year سال نوری
New Year's Day روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
financial year سال مالی
fiscal year سال مالی
fiscal year سال مالی سال جاری
it was sold at 0 year's p بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
last year's produce محصول پارسال
tropical year سال اعتدالی
tropical year سال استوایی
solar year سال شمسی
rainy year آبسال
the year past سال گذشته
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatical year در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
sothic year سال خورشیدی مصری
school year سال تحصیلی
sidreal year سال نجومی
sluggish year سال رکود
sluggish year سال کسادی
vintage year سال وفور محصول انگور
vintage year سال پرنعمت
leave year سال خدمتی
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
year and day یک سال و یک روز
lunar year سال قمری
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
work year سال کاری
natural year سال طبیعی
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
wet year سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
wet year سال پر اب
water year سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
solar year سال خورشیدی
from (since) the year dot [British E] <adv.> از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
At the beginning of the month (year). سرش ؟ بسنگ خورد
The consumption of suger has gone up this year . مصرف شکرامسال با لارفته است
to say so long to the end of the year با سال پیش خداحافظی کردن
At the beginning of the month (year). سر ماه ( سال )
platonic cycle or year مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
apparent solar year سال شمسی
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
apparent solar year سال فاهری شمسی
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
As part of my training, I spent a year abroad. درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com