English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (2 milliseconds)
English Persian
identification division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
Other Matches
identification تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
identification تشخیص هویت
identification احراز هویت
identification حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
identification بخشی از کد اصلی برنامه COBOL که مشخصه ها و قالبهای داده و متغیر در برنامه مشخص اند
identification معرف
identification تشخیص تشخیص دادن
identification شناسایی
identification تعیین هویت
identification تطبیق تمیز
identification همانندسازی
identification شناختن شناسایی کردن
identification of supplies تشخیص هویت کالا
identification number حرف مشخصه
identification code کدشناسایی یکان
identification code رمز معرف یکان
identification character علامت مشخصه
identification card کارت شناسایی
identification markings علایم شناسایی
group identification همانند سازی گروهی
file identification هویت پرونده
identification tag پلاک هویت
identification problem مسئله تعیین هویت
identification problem مسئله شناسائی
identification document کارت شناسایی
visual identification شناسایی بصری
visual identification تشخیص بصری
problem identification بازشناسی مشکل
problem identification شناسایی مسئله
identification zone منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
identification zone منطقه تشخیص هدف
identification test ازمون شناسایی
identification tag پلاک شناسایی اتیکت اسم کارت معرفی نامه
identification signs علائم تشخیص
identification document شناسنامه
technical identification band نوارمشخصههایتکنیکی
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
contents identification board تختهیشناساییمحتویات
personal identification number شماره شناسایی شخصی
ammunition identification code کد شناسایی مهمات
identification of friend from foe دستگاه تشخیص
division اختلاف تفرقه
division لشکر
division لشگر
division دایره
division قسمت
division بخش رسته تقسیم کردن
division تقسیمات
division اتحادیه باشگاههای حرفهای
division دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division طبقه بندی
division شاخه [دانشی]
division گروه وزنی
division by zero بخش بر صفر [ریاضی]
division تقسیم [ریاضی]
division تقسیم
division بخش
division قسمت دسته بندی
division رشته [دانشی]
division عمل تقسیم
benthic division قسمت بندی لایههای دریا
court division بخش دادگاه
division line خط نیمه
court division دادگاه
voltage division تقسیم یا پخش ولتاژ
division line خط تقسیم شده
division line خط چین
versicular division تقسیم به بیتهای کوچک
transport division قسمت حمل و نقل
division sign نماد تقسیم
Multiplication and division . ضرب وتقسیم (ریاضیات )
cassini division شکاف کاسینی
data division قسمت
harmonic division طبقه بندی متناسب
division commander فرمانده لشگر
division artillery توپخانه لشگری
division artillery توپخانه لشگر
division check ازمایش تقسیم
long division بخش یا تقسیم بزرگ
division engineer یکان مهندسی لشگر
division boards قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
division engineer مهندسی لشگر
division slice استعداد لشگری
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
air division لشکر هوایی
engineer division قسمت مهندسی
environment division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
grand division مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
frequency division تقسیم فرکانس
division of labour تقسیم کار
grand division تقسیمات بزرگ طبله
airial division لشگر محمول هوایی
airial division لشگرهوارو
division officer فرمانده قسمت افسر رسته
short division تقسیم باختصار
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
procedure division یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
division of labor تقسیم کار
division of powers تفکیک قوا
division officer افسر قسمت
civil court division بخش دادگاه مدنی
criminal court division بخش دادگاه جنایی
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
division support area منطقه پشتیبانی لشگر
division or delimitation of property افراز
international division of labor تقسیم کار بین المللی
queens bench division دادگاه ملکه
frequency division multilexing مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
time division multiplexing تسهیم زمانی
wavelength division multiplexing روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
time division multiplex تسهیم زمانی
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
asynchronous time division multiplexing تسهیم زمانی ناهمگام
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com