English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
English Persian
identity element عنصر یکسانی
Other Matches
self identity شباهت تام
identity این همانی
identity یکسانی یگانگی
identity مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
identity تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
identity عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identity دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است
identity الگوی بیتها پیش از اولین بلاک داده در نوار مغناطیسی که قالب نوار استفاه شده را مشخص میکند
identity آنچه کسی یا چیزی است
self identity انطباق
self identity همانندی
identity اصلیت شناسایی
identity شخصیت
identity هویت
identity اینهمانی
identity اتحاد
identity عینیت
identity مشخصات
identity خصوصیات
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
identity bracelet پلاک
identity tag برچسبشناسایی
identity matrix ماتریس همانی [ریاضی]
document of identity اسناد سجل و احوال
identity check بررسی هویت
identity card شناسنامه
identity cards شناسنامه
identity control بررسی هویت
identity check بازرسی شناسنامه
identity control بازرسی شناسنامه
organizational identity هویت سازمانی
gender identity هویت جنسی
identity paper اسناد هویت
of unknown identity مجهول الهویه
identity of unknown مجهول الهویه
identity matrix ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
identity matrix ماتریس واحد
identity crisis بحران هویت
personal identity هویت شخصی
identity certificate شناسنامه
mathematical identity اتحاد ریاضی
element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
one element تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
in one's element <idiom> شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
element اساس
element المان
element عامل اصلی محیط طبیعی
element جزء
element اصل
element محیط طبیعی اخشیج
element عامل
element سازه برقی
element عنصر
element عنصر عملیاتی
element رکن
element رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element عنصر اساس
element جوهر فرد
element که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
element دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
element یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
element یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
element اعضا [مجموعه] [ریاضی]
element جسم بسیط
picture element عنصر تصویر
passive element عنصر غیرعامل
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
passive element یکان غیر فعال
positive element سازه مثبت
primitive element عنصر اولیه
primordial element عنصر ازلی
print element عنصر چاپ
passive element عنصرغیرفعال
service element عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
picture element سازه تصویر
processing element عنصر پردازشی
task element قسمت مامور اجرای عملیات
task element یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
test element وسیله ازمایش
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
test element حروف و اعداد ازمایش مدار
threshold element عنصر استانهای
to p an element to a word جزئی از سر واژهای دراوردن
tracer element عنصر ردیاب
transition element عنصر واسطه
tubular element جسملوله
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
tactical element عنصر تاکتیکی
purchase element نیروی منتجه
task element عنصر اجرای عملیات
service element عنصرشرکت کننده در عملیات عنصرخدماتی
service element عنصر اداری
shunt element عنصر موازی
signal element عنصر علامتی
start element عنصر شروع
stop element عنصر ایست
structural element بخش سازهای
symmetry element عنصر تقارن
purchase element عامل منتجه بار نهائی
passive element جزء غیرفعال
abiotic element عنصر نازیوه
bimetallic element زوج فلز
biotic element عنصر زیستی
chemical element عنصر شیمیایی
code element عنصر رمز
coincidence element مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coupling element عنصر اتصال
coupling element عنصر پیوست
data element عنصر داده
data element عناصر اطلاعات
data element جزئیات اطلاعات
delay element عنصر تاخیری
bemetallic element بی متال
logic element عنصر منطقی
aqueous element عنصر ابی
absorbing element عنصر جذب
abundant element عنصر فراوان
accommpanying element عنصر همراه
active element عنصر فعال
active element عنصر کنشی
active element مولفه موثر
active element عنصر عامل
active element عنصر عمل کننده
abiotic element عنصر بیجان
alloying element عنصر الیاژی
alloying element عنصر الیاژ
electronic element عنصر الکترونیکی
electronic element بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
fuse element واحد فیوز
guest element عنصر کم مقدار
trace element عنصر کم مقدار
heating element المان یا عنصر حرارتی
image element نقطه تصویر
inverse element عنصر وارون
logic element عنصر لاجیک
nand element عنصر نقیض و
negative element سازه منفی
orbital element عناصر مداری
element of battery الکترد پیل
element of construction سازک
element area سازه تصویر
embarkation element یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
essential element رکن
exclusive or element عنصر یای انحصاری
parasitic element جزء غیرفعال
filter element المنت فیلتر
metal cutting element عنصر براده برداری
physical element of crime عنصر مادی جرم
acid forming element عنصر اسیدساز
acid forming element عنصر اسیدی
mental element of crime عنصر روانی جرم
air defense element عنصر پدافند هوایی
horizontal arch element حلقه افقی قوس
fire support element عنصرهماهنگ کننده پشتیبانی اتش
fire support element عنصر پشتیبانی اتش
finite element method روش المان محدود
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
arresting system purchase element وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
transmitter signal element timing زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
field alterable control element یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com