Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (9 milliseconds)
English
Persian
idle hours
ساعتهای بیکاری
Other Matches
at all hours
<adv.>
درهمه اوقات
at all hours
<adv.>
همیشه
some two hours
یک دو ساعتی
off hours
ساعات بیکاری
off hours
ساعات فراغت
at all hours
<adv.>
هر بار
hours
ساعت
hours
06 دقیقه
hours
وقت
hours
مدت کم
vacant hours
ساعات بیکاری یا فراغت
waking hours
ساعات بیداری
kilowatt hours
کیلووات در ساعت
licensing hours
زمان مجاز
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
visiting hours
ساعات ملاقات
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
small hours
سحرگاهان
During the rush hours.
درساعات شلوغی
[پر رفت وآمد پر ترافیک]
keep regular hours
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
the small hours
ساعات بعد از نیمه شب
to keep late hours
دیر برخاستن
keep bad hours
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep early hours
زود خوابیدن و زود برخاستن
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
lighting hours
زمان روشنایی یا سوختن
man hours
نفر در ساعت
office hours
ساعات اداری
office hours
ساعات کار
silent hours
ساعات خواب
small hours
ساعات عبادت صبحگاهی
thoughtful hours
ساعات فکر
thoughtful hours
ساعات تفکر
to keep regular hours
هر کاری را درساعت معین کردن
to keep late hours
دیر خوابیدن
impatient hours
ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
keep good hours
زود خوابیدن و زود برخاستن
business hours
ساعت اداری
business hours
ساعت کاری
canonical hours
ساعات رسمی نماز یا عقد
dead hours
ساعات خاموشی در شب
hours of business
ساعتهای کاری
hours of worship
ساعات پرستش یا نماز
man-hours
نفرساعت
man-hours
جمع تعداد ساعات کار
dead hours
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
hours of labor
ساعات کار
idle
بیکار
idle
استراحت
idle
هرزگردی
idle
تنبل شدن
idle
وقت تلف کردن
idle
وقت گذراندن
idle
بی پروپا
idle
بی اساس
idle
بیخود
idle
بیهوده
idle
تنبل
idle
بیکار شدن
idle
ازاد گشتن
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idle
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idle
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle
درجاکار
idle
بی بار
idle
بی بار شدن در حال سکون ساکن
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
To keep late nights
[hours]
شب زنده داری کردن
Far into the night . Into the early hours.
تا دم دمهای صبح
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
idle wire
سیم مرده
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
idle wanderer
ولگرد
idle voltage
ولتاژ کور
idle turn
دور ازاد
idle turn
کلاف مرده
idle trunck
ترانک ازاد
idle runing
بی باری
idle current
جریان بی باری
idle current
جریان کور
idle deposit
سپرده راکد
idle deposit
سپرده بلااستفاده
idle frequency
فرکانس بی باری
idle junction
اتصال ازاد
idle line
خط ازاد
idle money
پول راکد
idle money
پول غیر فعال
idle component
اجزاء کور
idle coil
بوبین کور
idle coil
پیچک هرز
an idle pupil
شاگرد بیکار یا تنبل
idle balance
مانده بیکار
idle balance
مانده راکد مانده غیرفعال
idle bar
میله کور
idle capacity
فرفیت بلااستفاده
idle capacity
فرفیت بیکار
idle cash
پول بیکار
idle cash
پول بلااستفاده
idle characters
کاراکترهای عامل
idle period
دوره استراحت
idle period
زمان توقف
idle period
پریود بی باری
idle roll
غلطک کور
idle rumoues
شایعات بی سر و پا
idle time
دوره عطالت
idle trunck
خط اتصال ازاد
idle rumoues
شایعات بی اساس
idle rumoues
اراجیف
idle stock
موجودی بی مصرف
idle talk
سخن بیهوده
idle talk
حرف مفت ژاژخایی
idle time
دوره فترت زمان بیکاری
idle time
وقت تلف شده
idle time
زمان بی باری
idle rich
ثروتمندان انگل
idle reserves
ذخائر بلااستفاده
idle pulley
قرقره راهنما
idle reserves
ذخائر بیکار
idle power
توان کور
idle position
حالت سکون
idle position
وضعیت ساکن
Pleasant hours fly fast.
<proverb>
لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast.
<proverb>
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
idle voltage of battery
ولتاژ هرز باتری
idle indicating signal
علامت ازاد
machine idle time
زمان توقف ماشین
idle circuit condition
وضعیت مدار بی بار
machine idle time
زمان معطلی دستگاه
idle current wattmeter
توان کورسنج
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
idle current connection
اتصال جریان بی باری
To lead an idle life .
زندگی عاطل وباطلی داشتن
To lead an idle life.
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
To idle away one s time . to be jobless.
غاز چراندن
The library is the obvious place for the after-dinner hours.
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com