Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
idle money
پول راکد
idle money
پول غیر فعال
Other Matches
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
idle
بیکار شدن
idle
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle
بی بار
idle
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle
وقت تلف کردن
idle
ازاد گشتن
idle
استراحت
idle
هرزگردی
idle
تنبل شدن
idle
وقت گذراندن
idle
بی پروپا
idle
بی اساس
idle
بیخود
idle
بیکار
idle
بیهوده
idle
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idle
تنبل
idle
درجاکار
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idle time
وقت تلف شده
idle trunck
خط اتصال ازاد
idle talk
حرف مفت ژاژخایی
idle deposit
سپرده راکد
idle wire
سیم مرده
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
idle wanderer
ولگرد
idle power
توان کور
idle turn
دور ازاد
idle trunck
ترانک ازاد
idle coil
پیچک هرز
idle time
دوره فترت زمان بیکاری
idle time
دوره عطالت
idle time
زمان بی باری
idle turn
کلاف مرده
idle talk
سخن بیهوده
idle hours
ساعتهای بیکاری
idle frequency
فرکانس بی باری
idle deposit
سپرده بلااستفاده
idle current
جریان کور
idle current
جریان بی باری
idle component
اجزاء کور
idle coil
بوبین کور
idle characters
کاراکترهای عامل
idle cash
پول بلااستفاده
idle cash
پول بیکار
idle balance
مانده بیکار
idle balance
مانده راکد مانده غیرفعال
idle bar
میله کور
idle capacity
فرفیت بلااستفاده
idle junction
اتصال ازاد
idle line
خط ازاد
idle stock
موجودی بی مصرف
idle rumoues
اراجیف
idle rumoues
شایعات بی اساس
idle rumoues
شایعات بی سر و پا
idle roll
غلطک کور
idle rich
ثروتمندان انگل
idle reserves
ذخائر بلااستفاده
idle reserves
ذخائر بیکار
idle pulley
قرقره راهنما
idle position
حالت سکون
idle position
وضعیت ساکن
idle period
پریود بی باری
idle period
زمان توقف
idle period
دوره استراحت
idle capacity
فرفیت بیکار
idle runing
بی باری
idle voltage
ولتاژ کور
an idle pupil
شاگرد بیکار یا تنبل
idle indicating signal
علامت ازاد
idle voltage of battery
ولتاژ هرز باتری
To lead an idle life.
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
idle current wattmeter
توان کورسنج
To lead an idle life .
زندگی عاطل وباطلی داشتن
To idle away one s time . to be jobless.
غاز چراندن
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
machine idle time
زمان توقف ماشین
machine idle time
زمان معطلی دستگاه
idle current connection
اتصال جریان بی باری
idle circuit condition
وضعیت مدار بی بار
money
جایزه نقدی
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
f. money
پول فراوان
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
value for money
قدرت خرید پول
money on d.
پول سپرده
money on d.
وجه امانعی
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can
پولیش بیش
near with one's money
خسیس
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
he is f. of money
پول فراوان دارد
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
پول
money
اسکناس
money
سکه
money
مسکوک ثروت
value for money
ارزش پول
value of money
ارزش پول
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
take in (money)
<idiom>
رسیدن
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near money
شبه پول
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
onother's money
پول شخصی دیگر
passage money
کرایه
passage money
کرایه مسافر
passage money
خوراک
passage money
غذا
oceans of money
یک دنیا پول
money on deposit
وجه امانی
passage money
راه
money on deposit
پول سپرده
onother's money
پول دیگری
money off offer
فروش با تخفیف
money of account
پول محاسباتی
money lender
پول به بهره گذار
money list
لیست حقوق
money list
لیست پرداخت حقوق
money maker
پول گرد کردن
money making
پول گرد کن
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
money matters
امور پولی
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
passage money
تاکردن
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot
غلک
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
quasi money
شبه پول
money worth
چیزی که بپول بیزرد
money pot
دخل
mortgage money
پول قرضی
money worth
برابر پول
money worth
بهای پول
money worth
پول بها
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money
حق النسبی
passage money
معاش کردن
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock
حجم پول در گردش
penury of money
کمیابی پول
penury of money
قحط پول
money stock
عرضه پول
money supply
عرضه پول
money wage
مزد پولی
possession money
حق الاجرا
mortgage money
پول رهنی
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
Changing money
تبدیل پول و ارز
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money .
پول شمردن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
borrowed money
پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
پس انداز کردن
save money
به دقت خرج کردن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
role of money
نقش پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com