English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
image contrast کنتراست تصویر
image contrast درجه خاکستری تصویر
Search result with all words
high contrast image تصویر با تغایر عالی
Other Matches
contrast هم سنجی
contrast دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrast تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrast بررسی تفاوتهای دو مجموعه اطلاعات
in contrast with درمقابل
in contrast with دربرابر
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
contrast فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrast اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrast تباین
contrast مقابله
contrast برابرکردن
contrast تقابل کنتراست
contrast مقایسه کردن
contrast تقابل
contrast مغایرت
contrast رنگ زمینه
contrast زمینه طرح و سایه
color contrast تضاد رنگی در زمینه فرش
contrast x ray پرتونگاری تقابلی
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
chromatic contrast تقابل فامی
brightness contrast تقابل درخشندگی
contrast control پیچ تباین
expanded contrast تنظیم کنتراست
high contrast تغایر عالی
high contrast تغایر بالا
intermediate contrast تغایر متوسط
increase of contrast افزایش کنتراست
high contrast developer دستگاه فهور با تغایر بالا
They are as different as chalk from cheese . what a contrast ! این کجا وآن کجا !
after image یک کپی از داده که تغییر یافته است.
after image پس دید
after image [آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
image کپی از طرح یا تصویر اصلی
image well چاه مجازی
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
image نشان دادن تصویر
image مجسمه
self image پیش خودمجسم سازی
self image تجسم نفس واعمال خود
image [فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image شمایل
self image خویشتن شناسی
image خوب شرح دادن
image تصویر کردن
image فشرده سایز داده یک تصویر
image مجسمه
image عکس هوایی
image نگار
image صورت
image شبیه سازی
image پیکر
image تندیس
image تصویر ذهنی
image پندار
image شکل
image پنداره
image تصویر
image تمثال
image تصور خیالی
image منظر
image مجسم کردن
image تصویر الکتریکی
image منعکس کردن
image نقش کردن
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image [وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image [برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image [تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image [وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image نقش
image تصور سیما
image مجسمه شکل
image [دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image عکس
image reversal برگشت تصویر
image reversal واژگونی تصویر
image scale مقیاس تصویر
image reversal نقض تصویر
image source منبع تصویر
image shift جابجایی تصویر
image retention ضبط تصویر
image sinusoidally تابیدگی تصویری
image shape کادر تصویر
image sharpness خطوط مورب تحت زاویه معین
image side جهت تصویر
image sharpness ترام تصویر
image response رفتار فرکانس تصویر
image processing پردازش تصویر
image printer چاپگر نقطه ماتریسی که قابلیت تولید خروجی متن وگرافیک با کیفیت بالا را دارد
image potential پتانسیل تصویر
image quality کیفیت تصویر
image ratio نسبت تصویر
image plate الکترود تصویر
image plane سطح تصویر
image ray شعاع تصویر
image ray پرتو تصویر
image registration ثبت تصویر
image registration ترام تصویر
image reproduction تولید مجدد تصویر
image resolution تجزیه تصویر
image response پاسخ تصویر
image processing تصویر پردازی
image space فضای تصویر
real image تصویر حقیقی
retinal image تصویر شبکیه ای
reverse image تصویر وارونه
scanned image تصویر پوشیده
verbal image تصویر ذهنی کلامی
printed image شکلعکسچاپی
spitting image <idiom> درست مثل
sharp image تصویر واضح
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
sharp image تصویر شفاف
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
public image تصور عمومی
virtual image تصویر مجازی
image speard انتشار تصویر
image speard گسترش تصویر
image test ازمایش تصویر
image test تست تصویر
image transformation تبدیل تصویر
image transmission انتقال تصویر
intermediate image تصویر میانی
memory image تصویر یاد
mental image تصویر ذهنی
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
primordial image صورت ازلی
image formation تصویر سازی
holographic image نمایی از شی سه بعدی
image deflection انحراف تصویر
image degradation کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
image detail جزء تصویر
image displacement اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
image displacement تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image dissector لامپ تقطیع تصویر
image distance عرض تصویر
image brightness روشنایی تصویر
image distortion شکستگی تصویر
image distortion اعوجاج تصویر
image drift رانش تصویر
image drift تاب خوردن تصویر
image effect اثر تصویر تلویزیون
image control کنترل تصویر
image cintraction شکستگی تصویر
image cintraction انقباض تصویر
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
idealized image تصویر ارمانی
image aerial آنتن تصویر
double image تصویر مضاعف
display image نمای تصویر
image enhancement جلوه دادن تصویر
image band باند فرکانس تصویر
image carrier حامل تصویر
image changer مبدل تصویر
image converter مبدل تصویر
card image تصویر کارت
image element نقطه تصویر
image orthicon لامپ تصویر اورتیکون
image coordinates مختصات تصویر
image frequency فرکانس تصویر
image iconoscope لامپ تصویر ایکونوسکپ
image impedance ناگذرایی ماهیتی
image impedance امپدانس تصویر
image intensification تقویت تصویر
mirror image تصویر آیینه ای
image interpreter مفسر عکس
image impedance مقاومت مشخصه تصویر
image interpreter متخصص خواندن عکس هوایی
mirror image تصویر قرینه
image inversion برگردانی تصویر
image line خط تصویر
image line هدایت تصویر
image of interference تصویر انترفرنس
bit image [مجموعه ای از بیت ها که درحافظه کامپیوتر به صورت یک ماتریس مستطیلی ذخیره شده اند.]
body image تصویر بدن
image field حوزه تصویر
image detail جزئیات تصویرتلویزیون
image erection درست کردن تصویر
image erection راست کردن تصویر
image force قوه تصور
image format اندازه فیلم عکاسی
image format اندازه شیشه عکاسی
image point نقطه تصویر
image formation تصویر سازی
image formation تولید تصویر تصویر
image field میدان تصویر
electron image tube لامپ تبدیل تصویر
He's the spitting image of his father. درست مثل پدرش است.
to create an image for oneself as somebody مشخص کردن
body image disturbances اختلالهای تصویر بدن
to create an image for oneself as somebody مشهور شدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com