Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
image converter
مبدل تصویر
Search result with all words
image converter tube
لامپ تصویر مبدل
Other Matches
converter
برگرداننده
converter
وسیله یا برنامهای که داده را از یک فرم به فرم دیگر ترجمه میکند
d/a converter
مداری که یک مقدار آنالوگی که مط ابق با عدد ورودی است خارج میکند و ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل میکند
d/a converter
CONVERTER ANALOG TO DIGITAL
d a converter
converter Analog Digitalto
d.c. converter
مبدل جریان دائم
converter
تبدیل کننده
converter
الت تبدیل
converter
مبلغ مذهبی
converter
مبدل
converter
تبدیل گر
converter
مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
converter
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
converter
کنورتر
thomas converter
مبدل توماس
energy converter
مبدل انرژی
frequency converter
تبدیل گر بسامد
frequency converter
تغییردهنده بسامد
welding converter
مبدل جوش
baby converter
مبدل کوچک
converter circuit
مدار مبدل
converter stage
طبقه مبدل
motor converter
تبدیلگر زنجیری
cascade converter
تبدیلگر زنجیری
converter station
پست ترانسفورماتور
booster converter
تبدیلگر ولت افزای
current converter
مبدل جریان
barrel converter
مبدل طبلکی
converter valve
لامپ مرکب
impedance converter
مبدل امپدانس
compound converter
تبدیل گر مرکب
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
pulse converter
مبدل پالس
torque converter
مبدل گشتاور پیچشی
inverted converter
تبدیلگر وارون
tele-converter
مبدلفاصلهسنج
synchronous converter
تبدیلگر دو جانبه
rotary converter
تبدیل گر گردان
impluse converter
مبدل ایمپولز
rotary converter
مبدل دوار
rotary converter
مبدل گردان
bottom blown converter
مبدل دم مقدماتی
rotary phase converter
تبدیل گر فاز گردان
card to disk converter
مبدل کارت به دیسک
short wave converter
تبدیل گر موج کوتاه
commutating pole converter
تبدیل گر قطب کمکی
side blown converter
مبدل پهلو دم
single armature converter
مبدل یک ارمیچری
split pole converter
تبدیل گر با انشقاق قطب
direct current converter
تبدیل گر جریان مستقیم
trailer converter dolly
یدک کش
trailer converter dolly
تریلی کش
inductor frequency converter
مبدل فرکانس اندوکتور
d.c. arc welding converter
مبدل جوشکاری جریان دائم
basic converter steel
فولاد توماس
analog digital converter
مبدل انالوگ دیجیتال
power converter station
پست تبدیل قدرت
oxygen converter steel
فولاد ال دی
digital to analog converter
مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
digital to analogue converter
مبدل دیجیتال به انالوگ
magnetic tape converter
مبدل نوار مغناطیسی
induction frequency converter
مبدل فرکانس القائی
induction frequency converter
مبدل فرکانس
analog digital converter
مبدل قیاسی- رقمی
arc welding converter
مبدل جوش
analog to digital converter
تجزیه و تحلیل اطلاعات برای کامپیوتر با دستگاه حافظه ان
analog to digital converter
مبدل قیاسی به رقمی
basic bessemer converter
مبدل مقدماتی بسمر
power converter station
پست تبدیل
basic converter pig iron
اهن خام توماس
image
خوب شرح دادن
self image
پیش خودمجسم سازی
image
تصویر کردن
image
نشان دادن تصویر
image
شمایل
image
مجسمه
image
[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
self image
خویشتن شناسی
self image
تجسم نفس واعمال خود
image well
چاه مجازی
image
پنداره
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
تصور سیما
image
نقش
image
مجسمه شکل
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image
عکس
image
نقش کردن
image
منعکس کردن
image
تصویر
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
شکل
image
تمثال
image
پندار
image
تصور خیالی
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
تندیس
image
مجسمه
image
نگار
image
عکس هوایی
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
after image
پس دید
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image
منظر
image
تصویر ذهنی
image
تصویر الکتریکی
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image
صورت
image
شبیه سازی
image
پیکر
image
مجسم کردن
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
image shape
کادر تصویر
image retention
ضبط تصویر
image reversal
واژگونی تصویر
image shift
جابجایی تصویر
scanned image
تصویر پوشیده
image sharpness
خطوط مورب تحت زاویه معین
image reversal
برگشت تصویر
image sharpness
ترام تصویر
image scale
مقیاس تصویر
image response
رفتار فرکانس تصویر
image response
پاسخ تصویر
public image
تصور عمومی
image reversal
نقض تصویر
image quality
کیفیت تصویر
image ratio
نسبت تصویر
image ray
شعاع تصویر
image ray
پرتو تصویر
image registration
ثبت تصویر
real image
تصویر حقیقی
image registration
ترام تصویر
image reproduction
تولید مجدد تصویر
image side
جهت تصویر
image sinusoidally
تابیدگی تصویری
image erection
راست کردن تصویر
idealized image
تصویر ارمانی
virtual image
تصویر مجازی
intermediate image
تصویر میانی
public image
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
memory image
تصویر یاد
mental image
تصویر ذهنی
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
verbal image
تصویر ذهنی کلامی
printed image
شکلعکسچاپی
image transmission
انتقال تصویر
image source
منبع تصویر
image space
فضای تصویر
image speard
انتشار تصویر
image speard
گسترش تصویر
spitting image
<idiom>
درست مثل
image test
ازمایش تصویر
image test
تست تصویر
reverse image
تصویر وارونه
retinal image
تصویر شبکیه ای
image transformation
تبدیل تصویر
primordial image
صورت ازلی
image formation
تصویر سازی
image carrier
حامل تصویر
image changer
مبدل تصویر
image cintraction
انقباض تصویر
image cintraction
شکستگی تصویر
image contrast
کنتراست تصویر
image contrast
درجه خاکستری تصویر
image control
کنترل تصویر
image coordinates
مختصات تصویر
image deflection
انحراف تصویر
image degradation
کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
image detail
جزء تصویر
image detail
جزئیات تصویرتلویزیون
image displacement
اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
image displacement
تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image dissector
لامپ تقطیع تصویر
image distance
عرض تصویر
image brightness
روشنایی تصویر
image band
باند فرکانس تصویر
image aerial
آنتن تصویر
card image
تصویر کارت
sharp image
تصویر شفاف
body image
تصویر بدن
bit image
[مجموعه ای از بیت ها که درحافظه کامپیوتر به صورت یک ماتریس مستطیلی ذخیره شده اند.]
mirror image
تصویر آیینه ای
mirror image
تصویر قرینه
image enhancement
جلوه دادن تصویر
display image
نمای تصویر
double image
تصویر مضاعف
sharp image
تصویر واضح
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
holographic image
نمایی از شی سه بعدی
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com