English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
image coordinates مختصات تصویر
Other Matches
coordinates دستگاه مختصات
coordinates مختصات نقشهای
coordinates طول و عرض نقاط
coordinates مختصات
ablique coordinates دستگاه مختصات قائم
grid coordinates مختصات شبکه
geomagnetic coordinates مختصات ژئومگنتیکی
geographic coordinates مختصات جغرافیایی
eulerian coordinates مختصات اولری
equatorial coordinates مختصات استوایی
spherical coordinates مختصات کروی [ریاضی]
curvilinear coordinates مختصات خمیده خط [ریاضی]
cartesian coordinates محور مختصات
canonical coordinates مختصات بندادی
cartesian coordinates سیستم مختصات سه بعدی فضایی
cartesian coordinates مختصات دکارتی
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
axis of coordinates محورهای مختصات
grid coordinates مختصات
polar coordinates مختصات قطبی [ریاضی]
polar coordinates دستگاه مختصات قطبی
polar coordinates مختصات قطبی
plain coordinates مختصات مسطحه
plain coordinates مختصات افقی
momentum coordinates مختصات اندازه حرکت
lagrangian coordinates مختصات لاگرانژی
jacobian coordinates مختصات ژاکوبی
reaction coordinates مختصات واکنش
rectangular coordinates دستگاه مختصات راست گوشه
spherical coordinates دستگاه مختصات کروی
transformation of coordinates تبدیل مختصات
spherical coordinates مختصات سماوی
spherical coordinates مختصات کروی
generalized coordinates مختصات تعمیم یافته
horizon system of coordinates دستگاه مختصات افقی
preferred system of coordinates دستگاه مختصات مرجع
celestial equator system of coordinates دستگاه مختصات استوای سماوی
image مجسمه
image well چاه مجازی
self image خویشتن شناسی
image پیکر
image شمایل
image مجسمه
self image پیش خودمجسم سازی
self image تجسم نفس واعمال خود
image خوب شرح دادن
image تمثال
image صورت
image شبیه سازی
image تندیس
image منعکس کردن
image نقش کردن
image عکس
image مجسمه شکل
image نقش
image تصور سیما
image نگار
image عکس هوایی
image شکل
image پنداره
image تصویر
image پندار
image تصور خیالی
image منظر
image مجسم کردن
image تصویر الکتریکی
image تصویر ذهنی
image [دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image فشرده سایز داده یک تصویر
image نشان دادن تصویر
image [تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image [فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
image کپی از طرح یا تصویر اصلی
after image [آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
after image پس دید
image [برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
after image یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image تصویر کردن
image [وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image [وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image speard گسترش تصویر
image sharpness ترام تصویر
image sharpness خطوط مورب تحت زاویه معین
image ratio نسبت تصویر
image shift جابجایی تصویر
image speard انتشار تصویر
image side جهت تصویر
image space فضای تصویر
image source منبع تصویر
image quality کیفیت تصویر
image sinusoidally تابیدگی تصویری
image ray شعاع تصویر
image reproduction تولید مجدد تصویر
image resolution تجزیه تصویر
image response پاسخ تصویر
image registration ترام تصویر
image ray پرتو تصویر
image response رفتار فرکانس تصویر
image retention ضبط تصویر
image reversal نقض تصویر
image reversal برگشت تصویر
image scale مقیاس تصویر
image shape کادر تصویر
image reversal واژگونی تصویر
image registration ثبت تصویر
image test ازمایش تصویر
reverse image تصویر وارونه
scanned image تصویر پوشیده
verbal image تصویر ذهنی کلامی
virtual image تصویر مجازی
printed image شکلعکسچاپی
spitting image <idiom> درست مثل
image formation تصویر سازی
sharp image تصویر شفاف
sharp image تصویر واضح
retinal image تصویر شبکیه ای
real image تصویر حقیقی
image test تست تصویر
image transformation تبدیل تصویر
image transmission انتقال تصویر
intermediate image تصویر میانی
memory image تصویر یاد
mental image تصویر ذهنی
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
primordial image صورت ازلی
public image تصور عمومی
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
mirror image تصویر قرینه
image contrast کنتراست تصویر
image contrast درجه خاکستری تصویر
image control کنترل تصویر
image deflection انحراف تصویر
image degradation کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
image detail جزء تصویر
image detail جزئیات تصویرتلویزیون
image displacement اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
image displacement تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image dissector لامپ تقطیع تصویر
image distance عرض تصویر
image distortion شکستگی تصویر
image distortion اعوجاج تصویر
image drift رانش تصویر
image drift تاب خوردن تصویر
image effect اثر تصویر تلویزیون
image element نقطه تصویر
image cintraction شکستگی تصویر
image cintraction انقباض تصویر
image converter مبدل تصویر
mirror image تصویر آیینه ای
bit image [مجموعه ای از بیت ها که درحافظه کامپیوتر به صورت یک ماتریس مستطیلی ذخیره شده اند.]
body image تصویر بدن
card image تصویر کارت
image enhancement جلوه دادن تصویر
display image نمای تصویر
double image تصویر مضاعف
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
holographic image نمایی از شی سه بعدی
idealized image تصویر ارمانی
image aerial آنتن تصویر
image band باند فرکانس تصویر
image brightness روشنایی تصویر
image carrier حامل تصویر
image changer مبدل تصویر
image point نقطه تصویر
image line هدایت تصویر
image frequency فرکانس تصویر
image iconoscope لامپ تصویر ایکونوسکپ
image impedance ناگذرایی ماهیتی
image impedance امپدانس تصویر
image intensification تقویت تصویر
image potential پتانسیل تصویر
image plate الکترود تصویر
image interpreter مفسر عکس
image of interference تصویر انترفرنس
image interpreter متخصص خواندن عکس هوایی
image plane سطح تصویر
image inversion برگردانی تصویر
image orthicon لامپ تصویر اورتیکون
image line خط تصویر
image impedance مقاومت مشخصه تصویر
image formation تولید تصویر تصویر
image processing تصویر پردازی
image processing پردازش تصویر
image formation تصویر سازی
image field میدان تصویر
image field حوزه تصویر
image erection درست کردن تصویر
image erection راست کردن تصویر
image force قوه تصور
image printer چاپگر نقطه ماتریسی که قابلیت تولید خروجی متن وگرافیک با کیفیت بالا را دارد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com