English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
image detail جزء تصویر
image detail جزئیات تصویرتلویزیون
Other Matches
detail جزء
in detail بتفضیل جزء جزء
in detail مفصلا دسته دسته
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
detail شرح کامل
detail مشروح شرح جزئیات
detail جزئی از اثر
detail بیگاری
detail جزئیات تفاصیل
detail بیگاری گرفتن
detail بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail بتفصیل شرح دادن
detail شرح دادن
detail اقلام ریز
detail تفصیل
detail ریزه کاری
detail فایل حاوی رکودهایی که برنامه بهنگام سازی فایل اصلی به کار می روند
detail حساب ریز
to detail something چیزی را مفصل [با همه جزییات] شرح دادن
detail جزئیات
detail یات را بیان کردن
detail بخش کوچکی از یک شرح
detail یات و مسیر یابی
detail یات
detail diagram نمودار جزئیات
detail drawing نقشه تفصیلی
detail drawing نقشه جزئیات
anchor detail نفرات مسئول لنگر
anchor detail تیم لنگر
detail drawing نقشه ریزه کاری
detail drawing رسم فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
detail drawing رسم جزئیات
detail drawing نقشه کشی جزئیات
detail file پرونده جزئیات
detail file فایل جزئیات
detail flowchart نمودار جزئیات گردش برنامه
detail group قسمت بیگاری
rare detail جزء کمیاب
anchor detail بیگاری لنگر
small detail جزء کوچک
To explain something in detail . چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
In the minutest detail . موبه مو ( دقیقا" )
in the minutest detail <idiom> مو به مو [با جزییات کامل]
in great detail با جزئیات مفصل
pit detail کمک مربی تیراندازی
large detail جزء بزرگ
detail officer افسر کارگزینی
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
detail part قسمت مشروح نامه یا مقاله
detail part قسمت مفصل
detail officer افسر مشاغل
detail printing چاپ جزئیات
detail group دسته ماموربیگاری
detail view نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
image نشان دادن تصویر
image تصویر کردن
image خوب شرح دادن
image شمایل
image [تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image well چاه مجازی
image مجسمه
self image پیش خودمجسم سازی
self image خویشتن شناسی
self image تجسم نفس واعمال خود
image [دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image شبیه سازی
image صورت
image نگار
image عکس هوایی
image تصویر ذهنی
image تصویر الکتریکی
image منظر
image تصور خیالی
image پیکر
image تصور سیما
image نقش
image مجسمه شکل
image ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image عکس
image نقش کردن
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image منعکس کردن
image مجسم کردن
image تندیس
image پندار
image [وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image کپی از طرح یا تصویر اصلی
image پنداره
image شکل
image مجسمه
after image [آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
after image پس دید
after image یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image تمثال
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image [فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image [برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image فشرده سایز داده یک تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image [وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image تصویر
image sinusoidally تابیدگی تصویری
image side جهت تصویر
image ray شعاع تصویر
image shift جابجایی تصویر
image source منبع تصویر
image space فضای تصویر
image ratio نسبت تصویر
image quality کیفیت تصویر
image registration ثبت تصویر
image speard انتشار تصویر
image ray پرتو تصویر
image sharpness خطوط مورب تحت زاویه معین
image resolution تجزیه تصویر
image response پاسخ تصویر
image response رفتار فرکانس تصویر
image retention ضبط تصویر
image reversal واژگونی تصویر
image reproduction تولید مجدد تصویر
image reversal نقض تصویر
image scale مقیاس تصویر
image registration ترام تصویر
image reversal برگشت تصویر
image shape کادر تصویر
image sharpness ترام تصویر
image speard گسترش تصویر
image test ازمایش تصویر
image test تست تصویر
virtual image تصویر مجازی
printed image شکلعکسچاپی
image element نقطه تصویر
spitting image <idiom> درست مثل
retinal image تصویر شبکیه ای
image transmission انتقال تصویر
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
sharp image تصویر واضح
sharp image تصویر شفاف
verbal image تصویر ذهنی کلامی
scanned image تصویر پوشیده
image transformation تبدیل تصویر
intermediate image تصویر میانی
memory image تصویر یاد
mental image تصویر ذهنی
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
primordial image صورت ازلی
public image تصور عمومی
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
real image تصویر حقیقی
reverse image تصویر وارونه
image formation تصویر سازی
image processing تصویر پردازی
card image تصویر کارت
image cintraction انقباض تصویر
image cintraction شکستگی تصویر
image contrast کنتراست تصویر
image contrast درجه خاکستری تصویر
image control کنترل تصویر
image deflection انحراف تصویر
image changer مبدل تصویر
image degradation کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
image displacement اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
image displacement تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image dissector لامپ تقطیع تصویر
image distance عرض تصویر
image distortion شکستگی تصویر
image distortion اعوجاج تصویر
image drift رانش تصویر
image drift تاب خوردن تصویر
image effect اثر تصویر تلویزیون
image converter مبدل تصویر
image carrier حامل تصویر
body image تصویر بدن
bit image [مجموعه ای از بیت ها که درحافظه کامپیوتر به صورت یک ماتریس مستطیلی ذخیره شده اند.]
mirror image تصویر آیینه ای
mirror image تصویر قرینه
image coordinates مختصات تصویر
image enhancement جلوه دادن تصویر
display image نمای تصویر
double image تصویر مضاعف
image processing پردازش تصویر
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
holographic image نمایی از شی سه بعدی
idealized image تصویر ارمانی
image aerial آنتن تصویر
image band باند فرکانس تصویر
image brightness روشنایی تصویر
image point نقطه تصویر
image erection راست کردن تصویر
image formation تولید تصویر تصویر
image inversion برگردانی تصویر
image frequency فرکانس تصویر
image iconoscope لامپ تصویر ایکونوسکپ
image impedance ناگذرایی ماهیتی
image plate الکترود تصویر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com