Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
image shearing principle
اصول برش تصویر
Other Matches
shearing
پشم چیدن
shearing
برینش
shearing
برش
shearing force
تلاش برشی
shearing force
نیروی برشی
shearing stress
تنش برشی
shearing strain
پیچیدگی برشی
shearing strength
طول برشکاری
shearing deformation
تغییر شکل برشی
shearing test
ازمون برشی
longitudinal shearing stress
تنش برشی طولی
horizontal shearing stress
تنش برش افقی
of same principle
هم مسلک
principle
اصل
principle
اصل اخلاقی
principle
اصل علمی
principle
قانون علمی
principle
قاعده
principle
حقیقت مبادی واصول
principle
قاعده کلی مرام
principle
سرچشمه
in principle
بطور کلی
in principle
اصولا
principle
مسلک
on principle
از لحاظ قیود اخلاقی
principle
مرام اخلاقی قاعده کلی
principle
اصلی
principle
معتقد باصول ومبادی کردن
principle
اخلاقی کردن
energy principle
اصل انرژی
superposition principle
اصل بر هم نهی
avegadro's principle
قانون اووگادرو
huygen's principle
قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
aufbau principle
اصل بناگذاری
archimedes's principle
اصل ارشمیدس
principle of superposition
اصل بر هم نهی
availability principle
اصل دسترسی پذیری
avogadro's principle
قانون اووگادرو
fusion principle
اصل ترکیبات جوش خورده
exclusion principle
اصل طرد
exclusion principle
است
exclusion principle
درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
exclusion principle
کالا نیستندشد
duality principle
اصل دوگانگی
principle of duality
اصل دوگانگی
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
equipartition principle
اصل هم بخشی
exclusion principle
اصل انحصار
correspondence principle
اصل تنافر
correspondence principle
اصل همخوانی
benefit principle
اصل انتفاع
principle of permissibility
اصالت الجواز
indeterminacy principle
اصل عدم قطعیت
principle of intimacy
اصل بهم بستگی
principle of exclusion
در مورد کالاهای خصوصی
principle of exclusion
اصل محرومیت
hedonistic principle
اصل لذت گرائی
principle of exclusion
اصل ممنوعیت
correspondence principle
اصل توافق
exclusion principle
اصل مستثنی کردن
action principle
اصل کنش
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
transitivity principle
اصل تعدی
transitivity principle
اصل سرایت پذیری
transitivity principle
بر مبنای این اصل منطقی چنانچه شق 1 بر 2ترجیح داده شود و همچنین شق 2 بر 3 نیز ترجیح یابددر این صورت این اصل حکم میکند که 1 بر 3 نیز ترجیح داده شود
uncertainty principle
اصل نایقینی
uncertainty principle
اصل عدم قطعیت
zeising principle
اصل زای زینگ
overload principle
اصل اضافه باری
well-ordering principle
اصل خوش ترتیبی
[ریاضی]
mutiplier principle
اصل ضریب تکاثر
mutiplier principle
اصل ضریب بهم فزاینده
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
le chatelier's principle
اصل لوشاتلیه
kinesiological principle
اصول حرکت شناختی بدن
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
intimacy principle
اصل تعلق
acceleration principle
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
acceleration principle
اصل شتاب
principle axis
محور اصلی
reality principle
اصل واقعیت
principle of validity
اصالت الصحه
principle point
مبداء اصلی
variational principle
اصل تغییر
rational principle
اصول عقلیه
relativity principle
اصل نسبیت
postremity principle
اصل پس ایندی
reorganization principle
اصل بازارایی
reversibility principle
اصل برگشت پذیری
premack principle
اصل پریماک
pauli fermi principle
اصل پاولی- فرمی
heisenberg uncertainty principle
اصل عدم قطعیت
principle quantum number
عدد کوانتومی اصلی
principle of civil litigation
اصول محاکمات مدنی
principle energy level
تراز انرژی اصلی
pauli exclusion principle
اصل طرد پاولی
pleasure pain principle
اصل لذت و درد
principle of civil litigation
ایین دادرسی مدنی
von domarus principle
اصل فون دوماروس
diagram of weaving principle
تصویرطرزبافت
functional principle
[Technology]
کارکرد
functional principle
[Technology]
عاملیت
principle of separation of powers
اصل تفکیک قوا
berthlot thomson principle
اصل برتلو- تامپسون
principle of miximum overlap
اصل حداکثر همپوشانی
building block principle
طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
counter current principle
اصول جریان متقابل
bohr's correspondence principle
اصل همخوانی
bohr's correspondence principle
اصل تنافر
principle of equipartition of energy
اصل همبخشی انرژی
principle of equal advantage
اصل مزیت برابر
principle of criminal procedure
ایین دادرسی کیفری
principle of microscopic reversibility
اصل برگشت پذیری میکروسکوپی
principle of criminal procedure
اصول محاکمات جزائی
combining volumes principle
اصل ترکیب حجمی
ritz rydbergy combination principle
اصل ترکیب ریتس- ریدبرگ
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
image
تصویر کردن
image well
چاه مجازی
image
نشان دادن تصویر
image
خوب شرح دادن
image
شمایل
image
مجسمه
self image
پیش خودمجسم سازی
self image
تجسم نفس واعمال خود
self image
خویشتن شناسی
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
تصور سیما
image
نقش
image
مجسمه شکل
image
عکس
image
نقش کردن
image
منعکس کردن
image
تندیس
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
after image
پس دید
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
پیکر
image
تصویر الکتریکی
image
عکس هوایی
image
تصویر ذهنی
image
پنداره
image
مجسم کردن
image
منظر
image
تصور خیالی
image
پندار
image
نگار
image
مجسمه
image
تمثال
image
شبیه سازی
image
صورت
image
شکل
image
تصویر
public image
تصور عمومی
image aerial
آنتن تصویر
primordial image
صورت ازلی
idealized image
تصویر ارمانی
holographic image
نمایی از شی سه بعدی
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
double image
تصویر مضاعف
display image
نمای تصویر
image band
باند فرکانس تصویر
image brightness
روشنایی تصویر
image contrast
کنتراست تصویر
memory image
تصویر یاد
mental image
تصویر ذهنی
image cintraction
شکستگی تصویر
image cintraction
انقباض تصویر
image converter
مبدل تصویر
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
image changer
مبدل تصویر
image carrier
حامل تصویر
image enhancement
جلوه دادن تصویر
retinal image
تصویر شبکیه ای
reverse image
تصویر وارونه
scanned image
تصویر پوشیده
image interpreter
مفسر عکس
spitting image
<idiom>
درست مثل
printed image
شکلعکسچاپی
image formation
تصویر سازی
virtual image
تصویر مجازی
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
real image
تصویر حقیقی
card image
تصویر کارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com