English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
English Persian
immersed in debt فرو رفته در فرض
immersed in debt گرفتاربدهی
Other Matches
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غسل ارتماسی دادن
immersed غوطه دادن
immersed زیر اب کردن پوشاندن
immersed فرو بردن
immersed in thinking فرورفته در فکر
immersed in thinking غرق اندیشه
immersed density وزن مخصوص جسم در حال غوطه وری
To be absorbed ( immersed ) in thought . غرق در فکر واندیشه بودن
debt غین
to be in debt بدهی داشتن
to get into debt بدهکارشدن
to be in debt مقروض بودن
to get into debt بدهی پیداکردن
in debt بدهکار
debt بدهی
debt وام
debt قرض
debt دین
debt قصور
to get into debt وام پیداکردن
debt بدهکاربودن
debt بدهی داشتن
the d. of a debt پرداخت بدهی
private debt بدهی خصوصی
public debt قرضه عمومی
run in debt قرض بهم رساندن
proof of debt دلیل طلب
public debt بدهی دولت
present debt دین حال
national debt قرض ملی
net debt بدهی خالص
oxygen debt بدهی اکسیژن
oxygen debt وام اکسیژن
proof of debt سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
passive debt وام بی بهره
payment of a debt اداء دین
payment of an debt وفاء دین
preferential debt دین ممتازه
specialty debt تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt cut صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness صرف نظر از بدهکاری
debt relief صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator مرتکب بدهی
to run into debt قرض بالا آوردن
debt relief بخشش بدهکای
debt perpetrator خطاکار در بدهی
verification of debt تشخیص مطالبات
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
debt cut بخشش بدهکای
debt forgiveness بخشش بدهکای
bad debt طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt collector وصول کننده طلب
debt collector کارگزاروصول طلب
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt enforcement درخواست طلب وصول
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
attachment of debt توقیف طلب
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour وام شرافتی
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt burden بار بدهی
debt balance مانده بدهکار
bad debt طلب غیر قابل وصول
acknowladgement of debt قبول بدهی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
an active debt بدهی با ربح
arrears of debt دیون معوقه
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
crown debt وام بدولت
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice اعلامیه بدهکار
debt of nature مرگ
debt of record دین قانونی
floating debt بدهی متغیر
national debt بدهی ملی
funded debt وام تنخواه دار
funded debt وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt طلب وصول شدنی
debt of nature اجل
indgement debt محکوم به
judgment debt محکوم به مالی
judgement debt محکوم به
judgement debt دادخواسته
national debt قرضه ملی
execution for debt اقدام برای طلب وصول
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding وام معوقه
debt service پرداخت اصل و فرع
deep in debt تا گردن زیر بدهی
national debt burden بار قرضه ملی
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt income ratio نسبت قروض به درامد ملی
discharging from an obligation or a debt ابراء ذمه
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
To be in the red . To contract a debt . قرض بالاآوردن
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
debt due at a future time دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com