English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (7 milliseconds)
English Persian
implied task ماموریت استنتاجی
implied task وفایف استنتاجی
Other Matches
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task. کار حضرت فیل است
implied مفهوم ضمنی
implied تلویحی
implied رضایت ضمنی
implied مقدر
implied ضمنی
implied ضمنا" مفهوم
implied acceptance قبول ضمنی
implied addressing دستور اسمبلی که فقط روی یک ثبات کار میکند.
implied assumpist تعهد ضمنی
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
implied trust مسئولیت فرضی
implied terms شرایط تلویحی
implied terms شرایط ضمنی
implied term شرط ضمنی
implied malice سوء نیت فرضی
implied mission ماموریت استنتاجی
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
to take somebody to task کسی را سرزنش کردن
to f. a task از زیرکاری در رفتن
to p with a task درکاری پشت کارداشتن
take to task <idiom> به خاطر اشتباه سرزنش شدن
take to task مورد مواخذه قرار دادن
task کار
task شغل
task کار تکلیف
task ماموریت
task تهمت زدن تحمیل کردن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task امرمهم وفیفه
task تکلیف
task وفیفه
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
to take somebody to task از کسی عیب جویی کردن
task جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task organization سازمان رزمی
task management مدیریت وفیفه
task organization سازمان دادان برای رزم برش رزمی
task management مدیریت کار
Can I entrust this task to you? می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
task group گروه ماموریت زمینی
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
task organization سازمان برای رزم
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
task unit یگان ماموریت
task work کار موفف
mammoth task وظیفه خیلی بزرگ
to saddle any one with a task کاری را بدوش کسی گذاشتن
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> از پس کاری برآمدن
task oriented تکلیف گرا
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
task element یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task element قسمت مامور اجرای عملیات
fire task ماموریت اتش
he is unequal to the task مرد اینکار نیست
task analysis تحلیل تکلیف
interrupted task تکلیف ناتمام
unfinished task تکلیف ناتمام
it is a thankless task کاربیهوده ایست
it is a thankless task هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
task forces نیروی اجرای عملیات
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces تاسک فورس
task element عنصر اجرای عملیات
task force گروه کار
task force تاسک فورس
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force نیروی اجرای عملیات
task forces گروه کار
foreground task کار یا وفیفه پیش زمینه
abnormal end of task abend
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
carrier task force گروه رزمی هواپیمابر دریایی
It is a laborious task (job). کارپرزحمتی است
task control block بلاک کنترل وفیفه
task control block بلاک کنترل کار
amphibious task force گروه رزمی اب خاکی
low level task تکلیف سطح پایین
joint task force نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
joint task force گروه رزمی مشترک
task state descriptor توصیف گر حالت کار
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
to break the neck of a task کمر کاریرا سکشتن
to set one's hand to a task دست بکاری زدن
to set one's hand to a task بکاری مبادرت کردن
the essential [inherent] [intrinsic] task کار مهم و ضروری [یا اساسی]
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com