Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
impulse charge
خرج محرکه
impulse charge
نیروی محرکه اولیه
Other Matches
impulse
انگیزش
impulse
انگیزه ناگهانی تکان دادن
impulse
بر انگیختن
impulse
انگیزه دادن به
impulse
ضربه
impulse
تکانه
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulse
بر انگیزش
impulse buying
خرید بی مقدمه
impulse discharge
تخلیه ضربهای
impulse turbine
توربین ضربهای
cardiac impulse
تکانه قلبی
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
impulse buying
خریدناگهانی
impulse buy
خریدنچیزیبدونبرنامهقبلی
spacing impulse
نوعی روش رادیو تله تایپ که در ان ارسال امواج به طوریک در میان ضربانی است
nerve impulse
تکانه عصبی
make impulse
ضربه وصل
impulse sprinkler
آبپاشضربهای
sensory impulse
ضربهحسی
impulse starter coupling
جفتگری ضربه ساز
I bought the bicycle on impulse .
یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
axial flow impulse turbine
فشارمستقیم
axial flow impulse turbine
توربین محوری
like charge
شارژ همنام
like charge
قطبهای همنام
on charge of
به اتهام
in charge
متصدی
charge
دستگاه با ماده منفجره
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
take over in charge
تصدی
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
in charge
<adj.>
پاسخگو
in charge
<adj.>
مسئول
be charge with
متهم شدن به
charge
پر کردن
charge
بدهکار کردن
charge
خرج
charge
متهم کردن
charge
بار الکتریکی
charge
موردحمایت
charge
پرکردن
charge
متهم ساختن
charge
مطالبه بها
charge
شارژ کردن شارژ
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
خرج منفجره
charge
بار
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
خطای حمله
charge
حمله به حریف
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
بار کردن
charge
زیربار کشیدن
charge
عهده دارکردن
charge
بار مسئولیت
charge
وزن
charge
عهده داری
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
هزینه
charge
حمله اتهام
charge
تصدی
charge
اتهام
charge
محفظهای
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
گماشتن
nuclear charge
بار هسته
normal charge
خرج معمولی توپ
supplementary charge
خرج تکمیلی
shaped charge
خرج گود
shaped charge
خرج مقعر
snow charge
بار برف
soaking charge
بار سولفات زدای
space charge
بار پیرامونی
space charge
ناحیه بار فضا
static charge
برق ساکن
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge
اعلام اتهامات
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
negative charge
بار منفی
spinning charge
بار چرخان
sticky charge
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge
خرج چسبنده
section charge
خرج جزء جزء
section charge
خرج چند قسمتی
pole charge
خرج میلهای
pole charge
خرج دستکی
point charge
بار نقطهای
plaster charge
خرج انفجاری افشان
plaster charge
خرج شراپنل
partial charge
بار جزیی
officer in charge
افسر مسئول
positive charge
بار مثبت
powder charge
خرج باروت
powder charge
خرج پرتاب گلوله
satchel charge
خرج کیسهای
nucleon charge
بار نوکلئون
propellant charge
خرج پرتاب
officer in charge
افسر مسئول اجرا
satchel charge
خرج خورجینی
residual charge
بار الکتریکی مانده
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge
خرج
propelling charge
خرج پرتاب
elementary charge
بار الکترون
[فیزیک]
export charge
هزینه صادرات
export charge
تعرفه صادرات
import charge
تعرفه واردات
import charge
هزینه واردات
import charge
حقوق واردات
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
export charge
حقوق صادرات
elementary charge
بار بنیادی
[فیزیک]
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
bursting charge
دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery
باتری را بار کردن
charge carrier
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
volume charge
بار حجمی
unlike charge
قطب غیر همنام
trickle charge
پر کردن اهسته
total charge
بارگذاری کامل
toll charge
باج
to give in charge
سپردن
to give in charge
تسلیم کردن
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge
هزینه تلفن
tapering charge
پر کردن شیبدار
surface charge
بار سطحی
zero charge potential
پتانسیل بار صفر
charge indicator
اندازهشارژ
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
حداقل هزینه
minimum charge
حداقل قیمت
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
community charge
گونهایمالیات
charge nurse
سر پرستار
charge hand
کارگر معمولی
baton charge
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
supplementary charge
خرج یدکی خرج اضافی
detonation charge
خرج تلاش
counter charge
تهمت متقابله
boost charge
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge
بار بسته
bring a charge against someone
به کسی تهمت زدن
conservation of charge
بقای بار الکتریکی
condenser charge
بار خازن
bursting charge
خرج تلاش
collection charge
هزینه وصول
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
cratering charge
خرج تخریب
cratering charge
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
detonation charge
خرج انفجار
detonating charge
چاشنی
detonating charge
خرج منفجر کننده
collection charge
هزینه وصول مطالبات
bank charge
هزینههای بانکی
density of charge
چگالی بار برقی
deep charge
خرج عمیق دریایی
deep charge
خرج گود
coke per charge
ذغال کک شارژ
charge with a fault
تخط ئه کردن
bursting charge
خرج منفجرکننده
charge account
حساب بدهی مشتری
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires
شارژ دافر
charge d'affaires
کاردار سفارت
charge d'affaires
نایب وزیر مختار
charge d'affaires
نایب سفارت
charge d'affaires
کاردار
charge balance
موازنه بار
charge daffaires
شارژدافر
charge density
چگالی بار
charge pits
چالههای خرج
charge of the electron
بار الکترون
bursting charge
بار انفجاری
charge neutrality
خنثایی بار
carrying charge
هزینه حمل و نقل
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a kiln
چیدن کوره
charge a sum to
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge cavity
فرفیت بار
diamond charge
خرج مربع شکل
multisection charge
خرج چندقسمتی
handing charge
هزینه باربری
give in charge
تحویل پلیس دادن
give in charge
سپردن
tas de charge
پاطاق
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com