Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
in order to prove
برای اثبات
Other Matches
to prove a will
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
to prove an a
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
Can you prove it to me?
آیا می توانی آنرا به من ثابت کنی ؟
prove
ثابت کردن
prove
در امدن
prove
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove
اثبات کردن
to prove with reasons
با دلیل ثابت کردن
It wI'll prove to be to your disadvantage.
بضررت تمام خواهد شد
He is trying to prove himself all the time.
او
[مرد]
همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
First prove that you are a brother , then claim th.
<proverb>
اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
to prove my vow i give my hand
برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
out of order
از کار افتاده
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
by order of
فرمان
by order of
حسب الامر
out of order
خراب
out of order
نادرست
in order to ...
برای
[اینکه]
in order to ...
تا
[اینکه ]
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
order off
حکم خروج
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
out of order
درهم برهم
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
to the order of
در وجه
to the order of
بحواله کرد
in order that i may go
برای اینکه بروم
in order that he may go
برای اینکه برود
in order that
برای اینکه
in order
دایر
in order
صحیح
in order
درست
first order
مرتبه اول
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
to order
<idiom>
به ترتیب
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
out of order
<idiom>
کارنکردن
to the order of
به حواله کرد
re order
سفارش دوم باره
second order
مرتبه دوم
In this order. In this way.
باین ترتیب
in order that
تا اینکه
order
ترتیب انجام کار
order
سفارش دادن تنظیم کردن
order
مرتب کردن
order
حکم
order
حواله
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
خرید سفارش خرید
order
سفارش دادن
order
دستور دادن سفارش
order
امر
order
مرتبه
order
راسته
order
کد عمل
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
دستور
order
نظم
order
سفارش دادن دستور دادن
order
فرمان نظم
order
ترتیب
order
دستور دادن
order
دستورعملیاتی
order
دستورالعمل
order
نظم دادن
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
شیوه
order
نظام معماری
order
دستورالعمل دستور
order
سفارش
order
دستور سفارش
order
سبک معماری
order
رتبه
order
ن
order
منظم کردن
order of battle
ترتیب نیرو
order of fire
ترتیب احتراق موتور
second order conditions
شرایط ثانوی
order of magnitude
مرتبه بزرگی
route order
فرمان ستون راه رو
order of matrix
مرتبه ماتریس
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
second order factor
عامل مرتبه دوم
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
review order
لباس وتحملات سان
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
order in council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
order of bankruptcy
حکم ورشکستگی
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
corinthian order
ساختارقرمتی
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
order of discharge
حکم تصفیه
order of discharge
حکم برائت ذمه
order of fire
ترتیب توالی اتش
order of fire
روش تیراندازی
order in council
تصویب نامه دولتی
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
partial order
ترتیب جزئی
post order
حواله پستی
order off the field
حکم خروج
order time
زمان سفارش کالا
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
place an order
سفارش دادن
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order
قابل پرداخت به حواله کرد
partial order
پاره ترتیب
pay order
سندپرداخت حقوق
order format
قالب سفارش
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
Lattice
[order]
شبکه
[ریاضی]
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
public order
نظم عمومی
provisional order
دستور موقت اداری
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of the day
برنامه روزانه
order of the day
معادل agenda
order of the day
دستور جلسه
processing of the order
انجام سفارش
pay order
لیست پرداخت حقوق
to order somebody back
کسی را معزول کردن
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
German Order
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order
سبک معماری فرانسوی
Doric Order
سبک معماری دوریک
Orinthian Order
معماری کلاسیک
[در یونان و رم]
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order
[معماری یونی یونان]
balustrade Order
ترتیب نرده ستون ها
Attic Order
ستون بندی آتنی
assemblage of Order
ستون بندی مختلط
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
American order
[سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
Ionic Order
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
to order somebody back
کسی را فراخواندن
in good order
<adj.>
منظم
in good order
<adj.>
مرتب
in good order
<adj.>
تروتمیز
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
to order somebody back
کسی را احضار کردن
structure
[first order]
ساختار
[ریاضی]
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
good order
خوش ترتیب
[فلسفه]
trial order
سفارش ازمایشی
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
transaction in order
liability avoid to
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
to set in order
منظم کردن
to set in order
درست کردن
third order reaction
واکنش مرتبه سه
the line is out of order
سیم خراب است
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
superior order
دستور مافوق
superior order
امر مافوق
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
warning order
دستور اگهی
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
word order
ترتیب واژه ها
pecking order
<idiom>
راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order
سازمانوساختاراجتماعی
postal order
هزینهپستی
law and order
اطاعتازقانون
doric order
سبکمعمارییونانقدیم
points of order
اخطار نظامنامهای
point of order
اخطار نظامنامهای
work order
برگ کار
work order
درخواست انجام کار حکم کار
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
sort order
نظم ترتیب
order format
قالب دستور
high order
رتبه بالا
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
dispatch order
سفارش حمل سریع
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
development order
دستوربهبود اماد
development order
دستور ساخت اماد
descending order
ترتیب نزولی
delivery order
دستورحمل
delivery order
دستور تحویل کالا
decreasing order
ترتیب کاهنده
daily order
دستور روز
court order
قرار صادره از دادگاه
conditional order
سفارش مشروط
collection order
دستور وصول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com