Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (7 milliseconds)
English
Persian
in store
اندوخته
in store
اماده
in store
موجود
in store
<idiom>
آماده بوقوع پیوستن
Search result with all words
department store
فروشگاه بزرگ
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
store
انباره
store
انبار
store
مخزن
store
ذخیره اندوخته
store
موجودی
store
مغازه دکان
store
فروشگاه
store
اندوختن انبار کردن
store
ذخیره کردن
store
ذخیره
store
دکان ذخیره
store
انبارکردن
store
انبار ناو
store
مغازه بزرگ
store
اندوختن
store
دخیره کردن
store
انبارکردن اندوخته
store
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store
ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store
واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store
سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store
می باقی می ماند
store
سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store
انباره کردن
store room
جای انبار کردن
store room
انبار
store room
انبار خانگی
store-room
جای انبار کردن
store-room
انبار
store-room
انبار خانگی
store-rooms
جای انبار کردن
store-rooms
انبار
store-rooms
انبار خانگی
backing store
انباره پشتیبان
beam store
انبار پرتویی
bonded store
انبار گمرک
bonded store
انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
capacitor store
انباره خازنی
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
computer store
فروشگاه کامپیوتر
control store
انباره کنترل
d. store
مغازه بزرگ
external store
انباره خارجی
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
internal store
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
local store
ذخیره محلی
magnetic store
حافظه یا منبع مغناطیسی
magnetic tape store
منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
permanent store
انباره دائمی
pushdown store
انباره پایین فشردنی
sand store
انبار ماسه
store and forward
انبارش و ارسال
store and forward
ذخیره و ارسال
store of value
منبع ارزش
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
to set no great store by
مهم ندانستن
to set no great store by
قیمتی ندانستن
two level store
انباره دو سطحی
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
convenience store
خواربار فروشی کوچک
This way please. store across the street.
بفرمائید از این طرف
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
grocery store
[American E]
خواربار فروشی
grocery store
[American E]
بقالی
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com