Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
income policy
سیاست درامدی
income policy
سیاست مربوط به درامدها
Other Matches
policy
سیاست
policy
مسلک سیاست
policy
تدبیر
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
policy
بیمه نامه
policy
خط مشی روش
policy
خط مشی سیاستمداری
policy
مصلحت اندیشی
policy
کاردانی
policy
بیمه نامه ورقه بیمه
policy
سند معلق به انجام شرطی
policy
اداره یاحکومت کردن
policy
رویه
policy
خط مشی
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy
بیمه نامه باز
national policy
سیاست ملی
national policy
خط مشی ملی
monetary policy
سیاست پولی
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
policy file
پرونده خط مشیها و دستورات
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy dilemma
معمای سیاستی
policy book
کتاب روشها
policy book
پرونده خط مشیها
outward looking policy
سیاست برون نگر
ostrich policy
سیاست خود فریبی
ostrich policy
رویه کبک
mixed policy
بیمه نامه مختلط
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
employment policy
سیاست اشتغال
evacuation policy
خط مشی اخراجات پزشکی
expansionary policy
سیاست انبساطی
financial policy
سیاست مالی
fiscal policy
سیاست مالی
fiscal policy
سیاست مالیاتی
floating policy
بیمه نامه متغیر
foreign policy
سیاست خارجی
foreign policy
خط مشی عمل خارجی
health policy
سیاست بهداشتی
honesty is the best policy
عین مصلحت در راستی ودرستی است
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
evacuation policy
روش تخلیه پزشکی
open policy
بیمه نامه قابل تغییر
economic policy
سیاست اقتصادی
policy holder
دارنده بیمه
policy holder
دارنده بیمه نامه
take out an insurance policy
قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy
سیاست مالیاتی
the policy of the government
رویه دولت
the policy of the government
سیاست دولت
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
to a dapt a policy
رویهای اتخاذ کردن
to u. a policy of insurance
سند بیمه
to u. a policy of insurance
رابکسی دادن
underwrite policy
بیمه نامه را فهر نویسی کردن
unvalued policy
بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy
بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy
بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy
قرارداد اجاره کشتی
voyage policy
بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
wage policy
سیاست دستمزد
wagering policy
بیمه قماری
endowment policy
بیمهی عمر
stop go policy
توسعه
stop go policy
سیاست تثبیت
policy implication
کابرد سیاستی
policy implication
کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy makers
سیاست گذاران
policy objectives
اهداف سیاستی
policy objectives
اهداف موردنظر
policy of contianment
سیاست تحدیدی
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
policy options
انتخابهای سیاستی
policy options
انتخابهای مورد نظر
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
public policy
سیاست عمومی
re assurance policy
قرارداد بیمه اتکایی
social policy
سیاست اجتماعی
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
bearer policy
بیمه نامه بدون نام
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
insurance policy
سند بیمه
time policy
بیمه نامه مدت دار
blanket policy
بیمه نامه کلی
commercial policy
سیاست بازرگانی
blanket policy
بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
policy making
سیاست گذاری
blanket policy
بیمه نامه جامع
insurance policy
بیمه نامه
insurance policy
قرارداد بیمه
policy-making
سیاست گذاری
budgetary policy
سیاست بودجهای
development policy
سیاست توسعه
mean income
درامد متوسط
income
عایدی
income
درامد
income
دخل
income
ریزش فهور
income
ورودیه جدیدالورود
income
مهاجر واردشونده
his income
هر چه درامد داردخرج میکند
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income
عایدات
income
عواید
income
جریان
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
open door policy
سیاست درهای باز
anti development policy
سیاست ضد توسعه
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
the open door policy
سیاست دروازههای باز
anti inflationary policy
ضد تورمی
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
all risk insurance policy
بیمه نامه تمام خطر
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
active fiscal policy
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
insured, policy holder
بیمه شده
scrap heap policy
رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
What does Main Street think of this policy?
بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
scorched-earth policy
نابودکردنوازبینبردن
comprehensive insurance policy
بیمه نامه جامع
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
easy money policy
سیاست گشایش پول
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
actual income
درامد واقعی
wage income
درامد بشکل دستمزد
wage income
درامدمربوط بکار
windfall income
درامد باد اورده
income tax
مالیات برعایدات
permanent income
درامد دائمی
personal income
درامد شخصی
personal income
درامد سرانه
property income
درامد ناشی از املاک ومستغلات
income tax
مالیات بر درامد
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
annual income
درامد سالانه
a modest income
درآمدی متوسط
income support
پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
transfer income
درامد انتقالی
redistribution of income
توزیع دوباره درامد
relative income
درامد نسبی
rental income
درامد ناشی از اجاره بها
total income
درامد کل
the p of income to expenses
نسبت درامدبه هزینه
stream of income
جریان درامد
supplementary income
درامد تکمیلی
taxable income
درامد مشمول مالیات
temporary income
درامد موقتی
transitory income
درامد انتقالی
income taxes
مالیات بر درامد
present income
درامد جاری
present income
درامد حال
income taxes
مالیات برعایدات
unearned income
درامد ازمبنایی جز کار
psychic income
درامد بی دردسر
unearned income
درامد باد اورده
psychic income
درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
transitory income
درامدموقتی
real income
درامد واقعی
disposable income
درامدقابل استفاده
income effect
تناسب خرید با درامد
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income determination
تعیین درامد
income and expenditure
درامد و هزینه
income analysis
تحلیل درامد
income accounts
حساب های درآمد
imputed income
درامد انتسابی
imputed income
درامد ضمنی
income forgone
درامد صرف نظر شده
income forgone
درامداز دست رفته
income per capita
درامد سرانه
marginal income
درامد نهائی
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
income velocity
سرعت گردش پول
earned income
درامدکسب شده
income multiplier
ضریب فزاینده درامد
income leakage
کسر درامد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com