Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English
Persian
indgement debt
محکوم به
Other Matches
to be in debt
بدهی داشتن
debt
غین
to get into debt
بدهکارشدن
to be in debt
مقروض بودن
the d. of a debt
پرداخت بدهی
in debt
بدهکار
to get into debt
وام پیداکردن
to get into debt
بدهی پیداکردن
debt
بدهکاربودن
debt
بدهی داشتن
debt
قرض
debt
وام
debt
دین
debt
بدهی
debt
قصور
public debt
قرضه عمومی
public debt
بدهی دولت
run in debt
قرض بهم رساندن
national debt
بدهی ملی
net debt
بدهی خالص
specialty debt
تعهدات مستند به اسناد رسمی
proof of debt
دلیل طلب
private debt
بدهی خصوصی
national debt
قرض ملی
oxygen debt
بدهی اکسیژن
oxygen debt
وام اکسیژن
passive debt
وام بی بهره
payment of a debt
اداء دین
payment of an debt
وفاء دین
preferential debt
دین ممتازه
present debt
دین حال
proof of debt
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
debt forgiveness
صرف نظر از بدهکاری
debt cut
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
to run into debt
قرض بالا آوردن
debt relief
بخشش بدهکای
verification of debt
تشخیص مطالبات
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
debt cut
بخشش بدهکای
debt forgiveness
بخشش بدهکای
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt collector
وصول کننده طلب
debt collector
کارگزاروصول طلب
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt enforcement
درخواست طلب وصول
debt finance
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
attachment of debt
توقیف طلب
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour
وام شرافتی
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt burden
بار بدهی
debt balance
مانده بدهکار
bad debt
طلب غیر قابل وصول
acknowladgement of debt
قبول بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
an active debt
بدهی با ربح
arrears of debt
دیون معوقه
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
crown debt
وام بدولت
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice
اعلامیه بدهکار
debt of nature
مرگ
debt of nature
اجل
floating debt
بدهی متغیر
national debt
قرضه ملی
funded debt
وام تنخواه دار
funded debt
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt
طلب وصول شدنی
immersed in debt
فرو رفته در فرض
immersed in debt
گرفتاربدهی
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
judgment debt
محکوم به مالی
judgement debt
محکوم به
judgement debt
دادخواسته
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
debt of record
دین قانونی
debt outstanding
وام معوقه
debt service
پرداخت اصل و فرع
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
national debt burden
بار قرضه ملی
debt income ratio
نسبت قروض به درامد ملی
discharging from an obligation or a debt
ابراء ذمه
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
To be in the red . To contract a debt .
قرض بالاآوردن
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
debt due at a future time
دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com