Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
indirect control system	سیستم کنترل غیرمستقیم
Other Matches
indirect control	کنترل غیرمستقیم
control system	سیستم فرمان
control system	سیستم کنترل
feedback control system	سیستم کنترل فیدبک
cable control system	سیستم کنترل کابلی
laminar control flow system	سیستم کنترل جریان خطی یالایهای
input output control system	سیستم کنترل ورودی-خروجی
air traffic control radar system	راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
indirect	ناراسته
indirect	غیر مستقیم
indirect	پیچیده
indirect	غیر سرراست
indirect	کج
indirect	کج ناراست
indirect	غیرمستقیم
indirect	روش آدرس دهی داده که اولین دستور به آدرس اشاره میکند که حاوی آدرس دوم است
indirect	باواسطه
the indirect cause	سبب
indirect evidence	مدارک و ادله غیر مستقیم
indirect consumption	مصرف غیر مستقیم
indirect lighting	نور منعکس شده
indirect causation	تسبیب
indirect evidence	قرینه و اماره
indirect addressing	نشان دهی غیرمستقیم
indirect loading	بارگذاری غیرمستقیم
indirect cost	هزینه غیر مستقیم
indirect cost	هزینه غیرمستقیم
indirect damage	ضرر غیر مستقیم
indirect expenses	مخارج غیرمستقیم
indirect quotation	نقل قول غیر مستقیم
indirect tax	مالیات غیر مستقیم
indirect discourse	نقل قول غیر مستقیم
indirect object	مفعول غیر مستقیم
indirect taxes	مالیاتهای غیر مستقیم
indirect destruction	تسبیب
indirect fire	روانه کردن غیر مستقیم
indirect wave	موج غیرمستقیم
indirect oration	گفته یا قول غیر مستقیم
indirect passive	فعل مجهولی که مغعول غیرصریح ان فاعل ان شده باشد
indirect proof	برهان غیرمستقیم
indirect question	پرسش غیرمستقیم
indirect quotable	نقل قول غیرمستقیم
indirect release	قطع کننده غیرمستقیم
indirect speech	نقل قول غیر مستقیم
indirect speech	گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
indirect suggestion	تلقین غیرمستقیم
indirect support	تکیه گاه بی واسطه
indirect transition	عبور یا انتقال غیرمستقیم
indirect operation	عملکرد غیرمستقیم
indirect methods	روشهای غیر مستقیم
indirect measurement	سنجش غیرمستقیم
indirect taxation	مالیات غیرمستقیم
indirect killing	قتل به تسبیب
indirect knowledge	معرفت غیرمستقیم
indirect labour	کار غیرمستقیم
indirect labour	هزینه دستمزد غیرمستقیم
indirect laying	تیر غیر مستقیم
indirect laying	اتش غیرمستقیم
indirect lighting	روشنایی غیرمستقیم
indirect materials	مواد غیرمستقیم
indirect materials	هزینه موادغیرمستقیم
indirect lighting	نور غیر مستقیم
indirect objects	داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
indirect objects	چیز ماده خارجی
indirect objects	پانج کارت که حاوی برنامه است
indirect objects	امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects	برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
indirect objects	چیز
indirect objects	OPERAND
indirect objects	کالا اعتراض کردن
indirect objects	مقصود
indirect objects	نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects	شی ء
indirect objects	فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
indirect objects	زبان برنامه پس از ترجمه
indirect objects	که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects	نماش داده می شوند
indirect objects	ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects	متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects	موضوع منظره
indirect objects	موضوع
indirect objects	سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
indirect objects	دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects	شیئی
indirect objects	هدف
indirect objects	مخالفت کردن
indirect objects	مفعول
indirect objects	دلیل اوردن
indirect objects	مورد
indirect objects	اعتراض داشتن
indirect objects	اعتراض کردن
indirect bank protection	کناره بندی غیر مستقیم
indirect light distribution	پخش نور غیرمستقیم
indirect resistance furnace	کوره مقاومتی غیرمستقیم
semi indirect lighting	روشن سازی نیم مستقیم
indirect free kick	ضربه ازاد غیرمستقیم
indirect induction heating	گرمایش القایی غیرمستقیم
linear system [system of linear equations]	دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
control	بازرسی
control	کنترل
control	کنترل بازبینی
control	کنترل کردن
control	کاربری
control	نظارت کردن تنظیم کردن
control	سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
self control	خودداری
self-control	خویشتنداری
self control	مسک نفس
self-control	خودگردانی
I cant help it. It is beyond my control.	دست خودم نیست
self-control	خودداری
self control	کف نفس
self control	قوه خودداری
control	نظارت
control	وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control	بازرسی کردن
control	فرمان
control	واپاد
control	اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control	مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control	اختیار
control	نظارت کردن
control	توپزن دقیق
control	نظارت و ممیزی کردن
control	بازرسی نظارت جلوگیری
control	مهار
control	کنترل کردن مهار کردن
control	کنترل کردن فرمان
control	بازدید
to keep under control	تحت نظارت نگه داشتن
control procedure	رویه کنترل
control section	بخش کنترل
control program	برنامه کنترل
control punch	منگنه کنترلی
control rod	میله لوله یا صفحهای درهسته شناسی که حاوی موادی است که نوترونها رابسرعت جذب میکند
control rod	میله کنترل
control rocket	راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند
control ratio	نسبت فرمان
control programs	برنامههای کنترلی
control punch	پانچ کنترلی
control section	قسمت کنترل
control grid	شبکه کنترل
control hierarchy	سلسله مراتب کنترل
control sheet	برگ کنترل
control key	کلید کنترل
control panel	صفحه کنترل
control language	زبان کنترل
control group	گروه گواه
control sheet	صفحه کنترل چارت کنترل
control register	ثبات کنترل
control sequence	ترتیب کنترل
control grid	شبکه فرمان
control port	درگاه کنترل
control point	نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
control map	نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
control markings	علایم کنترل
control measures	مقررات کنترلی
control measures	اقدامات کنترلی
control measures	پیش گیریهای کنترلی
control member	عضو کنترل کننده
control member	عضو تنظیم کننده
control memory	حافظه کنترل
control memory	حافظه کنترلی
control mode	باب کنترل
control panel	تابلوی کنترل
control of access	ایین ورودی ها
control of resources	کنترل منابع
control of resources	نظارت بر منابع
control map	نقشه مادر
control logic	منطق کنترل
control lock	وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
control level	سطح کنترل اماد
control period	مدت زمان کنترل و بررسی اماد
control lever	اهرم فرمان
control panel	پانل مخصوص نصب کنترل ها
control period	دوره کنترل اماد
control pannel	پانل کنترل
control pannel	تابلوی دستگاهها
control pannel	تابلوی کنترل
control pannel	تابلوی فرمان
control panel	صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
control panel	تابلوی فرمان
control lever	اهرم کنترل
control line	ارتباط بین اپراتور و خط کنترل هواپیما
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
minor control	کنترل کم
control characteristic	مشخصه فرمان
control chart	جدول کنترل کیفیت تولید
control circuit	مدار کنترل
control circuit	مدار فرمان
control circuits	مدارهای کنترل
control code	کد کنترل
control code	رمز کنترل
control column	فرمانی برای کنترل حرکت هواپیما حول محور طولی وعرضی که میتواند بصورت میله یا رل باشد
control computer	کامپیوتر کنترل
control console	پیشانه کنترل
control console	کنسول کنترل
control counter	شماره کنترلی
control cubicle	ایستگاه فرمان
control data	داده کنترلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com