English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
induced field میدان القاء شده
Search result with all words
induced field current جریان تحریک القاء شده
induced magnetic field میدان مغناطیسی القاء شده
Other Matches
induced القاء
induced سبب شدن
induced تلقین کردن
induced تهییج شدن
induced استنتاج کردن تحریک شدن
induced غالب امدن بر
induced اعوا کردن
induced وادار کردن
self induced اغوا شده توسط نفس خود ایجاد شده در خود فرد
induced فراهم کردن تحمیل کردن
induced تحریک کردن تلقین کردن
induced ریاضی
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induced خطای وسیله ناشی از تاثیرات خارجی
induced اغوا کردن مجبور شدن
induced القاء کردن
induced القا کردن
induced e.m.f. نیروی محرکه القائی
induced e.m.f. ولتاژالقائی
induced voltage ولتاژ القاء شده
induced voltage فشارالکتریکی القائی ولتاژاندوکسیون
self induced current جریان خودالقا
induced drag پسای لازم
induced ventillation تهویه مصنوعی
induced velocity سرعت القاء شده
induced variable متغیر القائی
induced magnetism مغناطیس القاء شده
induced magnetism مغناطیس القایی
induced investment سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
induced investment سرمایه گذاری القائی
induced environment محیط القا شده
induced electricity الکتریسیته القائی
induced drag پسای القاء شده
induced current جریان القاء شده
induced current جریان القائی
induced current جریان القایی
induced consumption مصرف تشویقی
induced consumption مصرف القائی
induced conductivity قابلیت هدایت القاء شده
induced charge بار القاء شده
induced environment محیط القایی
induced magnetization مغناطیس گردانی القائی
induced noise نویزجریان قوی
induced noise پارازیت القاء شده
induced oscillation نوسان القاء شده
induced radiation تشعشع القایی
induced radioactivity رادیواکتیویته القاء شده
induced traffic ترافیک القایی
induced electromotive force نیروی الکتروموتوری القاء شده
induced electromotive force نیروی برقرانی القایی
self excited/induced vibration نوسان خودالقایی
make induced current جریان القایی اتصال
law of induced current قانون لنتس
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
right field سمتراستزمین
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to take the field جنگ اغازکردن
field name نام فیلد
well field حوزه تغذیه کننده چاه
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
zero field میدان صفر
field شاخه [دانشی]
field زمین
field میدانه
field حوزه
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مشابه 4036
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field نوشتن داده روی PROM
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field زمین بازی
field پایکار
field بمیدان یا صحرا رفتن
field رشته
field دایره
field دشت کشتزار
field صحرا
field فرودگاه
field دشت
field میدان رزم صحرا
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان دید
field کارگاه
field خارج اداره یا کارخانه
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field رشته [دانشی]
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field فیلد
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field میدان
field rectifier یکسوساز میدان
force field میدان نیرو
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
free field میدان عمل ازاد
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
free field حوزه ازاد
gold field ناحیه زرخیز
grain field کشتزار
field rheostat رئوستای میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field regulator نافم میدان
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field radio بی سیم صحرایی
grain field گندم زار
field officer افسر رسته رزمی
field officer افسر رزمی
field officer افسر عملیات صحرایی
field of vision میدان دید
field of vision میدان بینایی
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
gravitational field میدان گرانش
soccer field زمین فوتبال
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field privilege امتیاز فیلد
field pole قطب میدان
field point سر تیر بسیار نازک
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field piece توپ صحرائی
field pea نخود سبز فرنگی
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field order دستورالعمل رزمی
high field میدان قوی
flying field میدان فرودگاه
field separator جدا ساز میدان
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
field strength شدت میدان
field study بررسی میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field stockade ذخایر صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field template الگوی فیلد
field template قالب فیلد
field theory نظریه میدانی
field wire سیم صحرایی
field wire سیم جنگی
field work پژوهش میدانی
field work کار در صحرا
field rheostat تنظیم کننده میدان
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
field work کار صحرایی
field worker پژوهشگر میدانی
field rheostat رگولاتورمیدان
field winding سیم پیچی میدان
field theory تئوری میدان ها
field theory نظریه اساسی میدان
field trip گردش علمی
field type از نوع جنگی
field type نوع رزمی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
fixed field میدان ثابت
self consistent field میدان خود سازگار
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
stray field میدان هرز
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com