English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
inductive action اثر القاء
Other Matches
inductive القائی
non inductive عدم القاء
inductive قیاسی
inductive استنتاجی
inductive استقرایی
inductive اندوکتیو
inductive circuit مدار القائی
inductive circuit مدار اندوکتیو
inductive coordination توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
inductive coupling جفتگری القایی
inductive coupling شفت مکانیکی که توسط اتصالات مغناطیسی میچرخد
inductive coupling پیوست القائی
inductive current جریان القائی
inductive dialing شماره گیری القائی
inductive capacity فرفیت القائی
inductive reasoning استقراء
inductive capacity ثابت دی الکتریسیته
inductive antenna انتن القائی
non inductive winding سیم پیچ ناخودالقا
non inductive load بار خارجی ناخودالقا
non inductive circuit مدار ناخودالقا
inductive winding سیمپیچ القایی
inductive tuning تنظیم پرمئابیلیته
inductive tuning تنظیم القائی
inductive susceptance مقدار هدایت کور القائی سوسپتانس القائی
inductive effect اثر القایی
inductive spark جرقه القائی
inductive disturbance پارازیت القائی
inductive disturbance اغتشاش القائی
inductive loop حلقه ی القائی
inductive machine ماشین القائی
inductive method روش استقراء
inductive resistance مقاومت القائی
inductive method روش استقرایی
inductive reasoning استدلال استقرایی
inductive resistance مقاومت فاهری القایی
inductive resistance مقاومت القایی
inductive stabilizer مقاومت ورودی القائی
inductive potentiometer پتانسیومتر القائی
inductive reactance راکتانس القایی
inductive reactance مقاومت القائی
inductive load بار القائی
inductive load بار خارجی القایی
inductive earthing زمین القائی
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
inductive exposure پیوست القائی
inductive feedback پیوست برگشت وارونه القائی
inductive reactance راکتانس سلفی
inductive impedance مقاومت فاهری با جزء القائی
inductive impedance مقاومت فاهری القائی
inductive influence تاثیر القائی
inductive interference تداخل امواج القائی انترفرنس القائی
inductive retardation تاخیر القایی
inductive reactance اندوکتانس مقاومت کور القائی
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
specific inductive capacity فرفیت القایی ویژه
inductive potential divider مقسم ولتاژ القائی
inductive flux linkage تزویج القائی
inductive interference voltage ولتاژ تداخل امواج القائی
inductive time constant ثابت زمانی القا
inductive voltage drop افت ولتاژ القائی
inductive flux linkage پیوست القائی
inductive d.c. voltage drop افت ولتاژ جریان دائم القائی
right of action حق ترافع
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
action عامل
self action خود عملی
appropriate action اقدام مقتضی
self action عمل فی نفسه
out of action غیر فعال
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
course of action راه کار
course of action روش انجام کار
out of action از نبرد خارج شده
immediate action عملیات فوری
immediate action عکس العمل فوری
out of action خارج ازنبرد
out of action خراب
right of action حق اقامه دعوی
action اقدام
action جنگ
action اژیرش
action جنبش
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action انجام کاری
action عمل انجام شده
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action لیست امکانات
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action عملیات جنگی
action جنگ عملیات
action نبرد
action تاثیر اثر جنگ
action اشاره
action جریان
action جنبش حرکت
action جدیت
action رفتار
action فعل اقدام
action عمل
action کار
action کردار
action کنش
action پیکار
action اشغال نیروهای جنگی
action گزارش وضع
action کار اقدام
action فرمان حاضر به تیر
action سهم سهام شرکت
action تمرین
action بازی
action جریان حقوقی تعقیب
action طرز عمل
action اثر
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
action اقامهء دعوا
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
shock action عمل غافلگیری
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
industrial action عملوکارصنعتی
radius of action ناحیه رانندگی
scene of action صحنه عملیات
real action دعوی غیر منقول
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
recourse action رجوع به دادگاه
reflex action عمل غیر ارادی
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
speed of action تندی
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
shock action عمل شوک
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
He is a man of action. مردعمل است
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind حرکتجریانباد
action lever اهرم حرکتدستگاه
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action زخمی شده در جنگ
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action دعوی ایذائی
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action بکاربرانگیختن
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
things in action اموال دینی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
social action اقدام اجتماعی
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
radius of action شعاع اثر
radius of action برد عملیاتی هواپیما
preventive action اقدامات تامینی
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quantum of action مقدار اثر
speed of action سرعت انتقال
speed of action زرنگی [چابکی]
mine action عمل کردن به صورت مین
mine action عمل مین
mass action قانون اثر جرم
preventive action اقدامات احتیاطی
speed of action درجه تندی
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
possessory action دعوی اعاده مالکیت
possessory action دعوی مالکیت
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
plan of action طرح عملیات
personal action دعوی شخصی
personal action دعوی منقول
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
mass action عمل کلی
locking action اثر سدکنندگی
quantum of action ثابت پلانک
quick action عمل انی ماسوره
quick action عمل ضربتی انی
quick in action جلد
quick in action چابک
quick in action فرز
speed of action سرعت حرکت
radius of action شعاع عمل
speed of action فرزی
quantum of action کوانتوم کنش
local action تخلیه موضعی باتری
legal action اقدام قانونی
killed in action کشته
killed in action کشته جنگی
killed in action تلف شدن در جنگ
speed of action چالاکی
speed of action چابکی
quantum of action کوانتوم اثر
prepare for action حاضربه جنگ کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com