Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
inductive machine
ماشین القائی
Other Matches
inductive
قیاسی
inductive
استنتاجی
inductive
استقرایی
inductive
اندوکتیو
inductive
القائی
non inductive
عدم القاء
inductive coupling
شفت مکانیکی که توسط اتصالات مغناطیسی میچرخد
inductive coupling
پیوست القائی
inductive current
جریان القائی
inductive dialing
شماره گیری القائی
inductive disturbance
پارازیت القائی
inductive disturbance
اغتشاش القائی
inductive earthing
زمین القائی
non inductive winding
سیم پیچ ناخودالقا
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
inductive exposure
پیوست القائی
inductive coupling
جفتگری القایی
inductive coordination
توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
non inductive load
بار خارجی ناخودالقا
non inductive circuit
مدار ناخودالقا
inductive effect
اثر القایی
inductive spark
جرقه القائی
inductive action
اثر القاء
inductive antenna
انتن القائی
inductive capacity
ثابت دی الکتریسیته
inductive capacity
فرفیت القائی
inductive circuit
مدار القائی
inductive circuit
مدار اندوکتیو
inductive feedback
پیوست برگشت وارونه القائی
inductive reactance
مقاومت القائی
inductive susceptance
مقدار هدایت کور القائی سوسپتانس القائی
inductive potentiometer
پتانسیومتر القائی
inductive reactance
راکتانس القایی
inductive reactance
راکتانس سلفی
inductive stabilizer
مقاومت ورودی القائی
inductive reactance
اندوکتانس مقاومت کور القائی
inductive reasoning
استدلال استقرایی
inductive reasoning
استقراء
inductive resistance
مقاومت القایی
inductive resistance
مقاومت فاهری القایی
inductive resistance
مقاومت القائی
inductive method
روش استقرایی
inductive method
روش استقراء
inductive loop
حلقه ی القائی
inductive winding
سیمپیچ القایی
inductive impedance
مقاومت فاهری با جزء القائی
inductive impedance
مقاومت فاهری القائی
inductive influence
تاثیر القائی
inductive interference
تداخل امواج القائی انترفرنس القائی
inductive tuning
تنظیم پرمئابیلیته
inductive tuning
تنظیم القائی
inductive load
بار خارجی القایی
inductive load
بار القائی
inductive retardation
تاخیر القایی
inductive voltage drop
افت ولتاژ القائی
specific inductive capacity
فرفیت القایی ویژه
inductive flux linkage
پیوست القائی
inductive flux linkage
تزویج القائی
inductive time constant
ثابت زمانی القا
inductive displacement pick up
پیک اپ القائی
inductive interference voltage
ولتاژ تداخل امواج القائی
inductive d.c. voltage drop
افت ولتاژ جریان دائم القائی
inductive potential divider
مقسم ولتاژ القائی
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
two way machine
ماشین دو راهه
machine
تراشیدن ماشین
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
ماشین
machine
دستگاه
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
براده برداشتن
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
بیت اجرا میشود
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
freezing machine
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
boring machine
دریل
[ابزار]
fax (machine)
دستگاه فکس
machine number
عدد سرعت هواپیما
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
machine operating
عملکرد ماشین
machine operator
کارگردان ماشین
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
اپراتور ماشین
machine operator
متصدی ماشین
machine oriented
ماشین گرا
machine readable
خواندنی توسط ماشین
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
machine learning
فراگیری ماشین
facsimile (machine)
دستگاه فکس
drilling machine
دریل
[ابزار]
drilling machine
مته برقی
[ابزار]
boring machine
مته برقی
[ابزار]
drilling machine
دستگاه مته
[ابزار]
boring machine
دستگاه مته
[ابزار]
machine language
زبان ماشین
machine recognization
بازشناختی توسط ماشین
machine down time
زمان معطلی دستگاه
machine down time
زمان توقف ماشین
machine designer
طراح ماشین
machine dependent
وابسته ماشین
machine cycle
چرخه ماشین
machine column
پایه یا ستون دستگاه
machine check
برسی ماشین
machine capacity
فرفیت ماشین
machine building
ماشین سازی
machine builder
ماشین ساز
machine based
مبتنی بر ماشین
machine address
آدرس ماشین
machine equipment
تجهیزات ماشین
machine error
خطای ماشین
machine dependent
وابسته به ماشین
punching machine
دستگاه پانچ
machine interupption
وقفه ماشین
machine intelligence
هوش ماشین
machine instruction
دستورالعمل ماشین
machine independent
مستقل از ماشین
machine gunner
مسلسل چی
machine frame
چارچوب دستگاه
machine foundation
پایه دستگاه
machine fault
نقص ماشین
machine fault
عیب ماشین
machine address
آدرس ذخیره سازی کامپیوتر که مستقیما و بدون تغییر به محل یا وسیلهای دستیابی دارد. مقایسه شود با آدرس اندیس #INDEX ADDRESS
sowing machine
بذر افشان
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
three phase machine
ماشین سه فازه
threshing machine
ماشین غله پوست کنی
threshing machine
ماشین خرمن کوبی
transfer machine
دستگاه انتقال
turing machine
ماشین تورینگ
turing machine
مدل ریاضی یک وسیله که میتواند داده را بخواند و بنویسد بر یک نوار ذخیره سازی قابل کنترل با تغییر وضعیتهای داخلی آن
turning machine
ماشین تراش
teaching machine
ماشین تدریس
teaching machine
ماشین اموزش
talking machine
دستگاه ضبط صوت
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
spininning machine
ماشین یا دستگاه ریسندگی
spreading machine
مقسم بتن
sunchronous machine
ماشین سنکرون
swaging machine
حلبی خمکن
synchronous machine
ماشین همگام
synchronous machine
ماشین همزمان
tabulating machine
جدول بند
tabulating machine
جدول نویس
talking machine
گرامافون
two phase machine
ماشین دو فازه
virtual machine
ماشین مجازی
sub-machine guns
تیربار خودکار
accept machine
دستگاه پذیرنده
fax machine
فاکس
fuelling machine
ماشینسوخت
machine hall
راهرویماشین
rowing machine
ماشینپایی
kidney machine
ماشینکمکیبرایافرادبیمار
cog in the machine
<idiom>
قطرهای از دریا
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
sub-machine guns
تیربار دستی
sub-machine guns
مسلسل دستی
sub-machine gun
تیربار خودکار
virtual machine
دستگاه مجازی
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
winding machine
دستگاه سیم پیچی
winnowing machine
ماشین باد افشانی
fruit machine
جک پات
pinball machine
ماشین پینبال
pinball machine
ماشین ساچمه پران
sub-machine gun
مسلسل دستی
sub-machine gun
تیربار دستی
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
machine representation
نمایش ماشیی
milling machine
ماشین فرز
milling machine
دستگاه فرز
molding machine
دستگاه قالب گیری
mortising machine
دستگاه کام کنی
mowing machine
ماشین علف چینی
mowing machine
علف چین
multi way machine
دستگاه چند راهه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com