Dictiornary-Farsi | inert pair effect | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
inert pair effect	اثر زوج بی اثر


Other Matches

inert	بیجان
inert	ساکن
inert	راکد
inert	لخت
inert	بی اثر
inert	خنثی
inert	مهمات مشقی
inert	بی حرکت
inert	فاقد نیروی جنبش بیروح
inert	نا کار
inert	بی حال
inert	که با سایر مواد شیمیایی کار نمیکند
inert mine	مین بی اثر وبدون خرج تلاش
inert filling	خرج تلاش بی اثر
inert filling	خرج خنثی
inert mine	مین مشقی
inert gas	گاز خنثی
inert gas	گاز بی اثر
inert society	جامعه بیهوده
inert complex	کمپلکس بی اثر
inert ammunition	مهمات بی اثر
inert ammunition	مهمات مشقی
inert ammunition	مهمات خنثی یا بدون خرج تخریب
inert electrode	الکترود بی اثر
inert gas crystal	بلور گازهای بی اثر
inert gas arc welding	جوش برق با گازهای بی اثر
au pair	خدمت تهاتری
au pair	وابسته به مبادلهی خدمت
one pair	یکجفت
to pair off	رفتن
to pair off	جفت جفت گذاشتن دوبدوگذاشتن
pair	زوج
to pair off	دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
to pair off	دوتادوتا
to pair off	جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to pair somebody off [up] with somebody	کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
pair	جفت شدن
pair	جفت کردن
pair	جور کردن وشدن
pair	جفت کردن وشدن
pair	جفت
pair	زن و شوهر
pair	هرچیز دو جزئی
pigeon pair	پسرودختری که یگانه فرزندان پدرومادرخودباشند
stereoscopic pair	زوج برجسته بینی
pigeon pair	پسر ودختر دوقولو
pair of compasses	پرگار
to go up one pair of stairs	بالارفتن
coxless pair	کایاکدونفرهمراهراهنما
coxed pair	کایاکدونفره
vector pair	زوج برداری
pair royal	سه سر سه طاس یکجور
pair royal	سه برگ یکجور
contact pair	زوج اتصال
ion pair	زوج یون
to go up one pair of stairs	یک اشکوب
ordered pair	زوج مرتب [ریاضی]
stereoscopic pair	زوج استروسکپی
electron pair	زوج الکترون حفره
ordered pair	جفت مرتب
electron pair	زوج الکترون
pair production	تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
pair of gears	زوج چرخ دنده
ordered pair	زوج مرتب [ریاضی]
twisted pair	جفت پیچیده شده
pair oar	کرجی دو پارویی
pair interactions	بر هم کنشهای زوجی
double pair royal	چهار برگ یکجور
electron pair bond	پیوند زوج الکترون
double pair royal	چهارطاس یکجور
A pair of old pants ( trousers ) .	یک شلوار کهنه
twisted pair cable	کابل زوج بهم پیچیده
input pair of terminals	زوج ترمینالهای اولیه
lone pair electron	زوج الکترون تنها
lone pair electron	زوج الکترون ناپیوندی
acid base pair	زوج اسید- باز
bonding electron pair	زوج الکترون پیوندی
small pair of compasses	پرگاره
unshielded twisted pair cable	مشابه 10294. مراجعه شود به CATEGORY CABLE
pair exchange sorting algorithm	نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
A pair of shoes (gloves,socks).	یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
To turn tail . To show a clean pair of heels .	فرار را بر قرار ترجیح دادن
to the [that] effect <adv.>	با مفهوم [معنی] کلی
to take effect	قابل اجراشدن
to this effect	باین معنی
take effect <idiom>	قانونی درست شدن
to come into effect	قابل اجراشدن
to come into effect	مجری شدن
with effect from	از تاریخ ...
come to effect	قابل اجرا شدن
effect and cause	معلول و علت
after-effect	اثر ثانوی
after-effect	تاثیر بعدی
to take effect	مجری شدن
to this effect	ازاین قرار
to the effect that	مبنی براینکه
to the effect that	دایربراینکه
to say something to the effect that ...	ابراز کردن خود دایربراینکه ...
by-effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
to take effect	قانونی درست شدن
effect	انجام دادن
effect	اجرا کردن
effect	اجرا
by-effect	اثر فرعی
cause and effect	علت و معلول
to go into effect	قانونی درست شدن
by-effect	نتیجه جانبی
by-effect	اثر جانبی
effect	مفید
to go into effect	قابل اجرا شدن
to take effect	قابل اجرا شدن
to go into effect	کاربرد پذیر شدن
to take effect	کاربرد پذیر شدن
to go into effect	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
effect	معلول
What effect do you think the changes will have on you?	فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
effect	عملی کردن معلول
effect	کارموثر اجراکردن
effect	اثر
effect	نتیجه
effect	مفهوم نیت
effect	تاثیر
effect	معنی
to carry into effect	اجراکردن
practice effect	اثر تمرین
to carry into effect	بموقع اجراگذاشتن
pincushion effect	اعوجاج بالشتکی
price effect	اثر قیمت
ratchet effect	اثر برگشت ناپذیر
spillover effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
thermal effect	اثر گرمایی
piston effect	اثر سنبهای
seebeck effect	پدیده زبک
thermal effect	اثر گرما
to bring to effect	انجام دادن
thermoelectric effect	اثر گرما- برق
tax effect	اثر مالیات
tau effect	پدیده تائو
to bring to effect	اجراکردن
surface effect	اثر سطح
reactive effect	عکس العمل
redistribution effect	اثر توزیع مجدد
significant effect	اثر مهم
retarding effect	اثر تاخیری
ripple though effect	اثر بازدارنده
shot effect	اثر ساچمهای
shoaling effect	اثرات کم عمق
ripple through effect	نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
seebeck effect	اثر زبک
screening effect	اثر پوششی
schottky effect	اثر شوتکی
size effect	تاثیر اندازه
skin effect	اثر سطحی
restrictive effect	اثر انقباضی
restrictive effect	اثر کاهشی
shielding effect	اثر حفافتی
substitution effect	اثر جانشینی
subsittution effect	اثر جانشینی
steric effect	اثر فضایی
ratchet effect	اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
significant effect	اثر معنی دار
skin effect	اثر پوست
schottky effect	پدیده شوتکی
corn-effect	ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
carry into effect	اجرا کردن
carry into effect	واقعیت دادن
carry into effect	واقعی کردن
carry into effect	عملی کردن
carry into effect	به انجام رساندن
put into effect	تکمیل کردن
carry into effect	تکمیل کردن
zener effect	اثر زنری
zener effect	اثر زنر
zeigarnik effect	پدیده زایگارنیک
zeeman effect	اثر زیمان
zeeman effect	اثر زیمن
sound effect	جلوههایصوتی
special effect	جلوههایویژه
put into effect	اجرا کردن
side effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
put into effect	انجام دادن
put into effect	به انجام رساندن
put into effect	صورت گرفتن
put into effect	واقعیت دادن
put into effect	عملی کردن
put into effect	واقعی کردن
carry into effect	انجام دادن
put into effect	صورت دادن
wealth effect	"اثر پیگو "
carry into effect	به اجرا در آوردن
secondary effect	اثر جانبی
spillover effect	اثر جانبی
secondary effect	اثر فرعی
spillover effect	اثر فرعی
secondary effect	نتیجه جانبی
to give effect to	اجراکردن
to give effect to	عملی کردن
spillover effect	نتیجه جانبی
put into effect	به اجرا در آوردن