Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 206 (10 milliseconds)
English	Persian
information service	خدمت اطلاعاتی
information service	سرویس اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
Search result with all words
automatic terminal information service	ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
dow jones information service	سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
Other Matches
information	اطلاع دادن
information	تهمت
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	اتهام
information	استخبار خبر رسانی
information	اطلاعات
information	اگاهی
information	خبر
information	معلومات
information	داده ها
information	معلومات معیطات
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
further information	آگاهی بیشتر
asking for information	استعلام
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
for your information	برای اگاهی شما
information	پرسشگاه
information	معلومات اگاهگان
information	سوابق
information	مفروضات اطلاعات
information	اخبار
information	اطلاع
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
ministry of information	وزارت اطلاعات
teachnical information	اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
perfect information	اطلاعات کامل
public information	اطلاعات عمومی
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
false information	اطلاعات نادرست
information desk	میز اطلاعات
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information approach	روش کسب اطلاعات
genetic information	اطلاعات وراثتی
flow of information	گردش اطلاعات
false information	خبر نادرست
market information	اطلاعات و دادههای بازار
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
information counter	جایگاهاطلاعات
to dig for information	جویای خبرشدن
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
to dig for information	خبرجویی کردن
information on demand	اطلاعات با تقاضا
stationary information	اطلاعات لایتغیر
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
troop information	برنامه اگاه سازی
troop information	مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
information console	کنسولاطلاعاتی
wrong information	اطلاعات نادرست
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
defense information	اطلاعات دفاعی
defense information	اطلاعات نظامی
information bits	بیتهای اطلاعاتی
information utility	utility computer
input information	اطلاعات اولیه
input information	اطلاعات ورودی
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
information sheet	برگه اطلاعات
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information office	دفتر اطلاعات
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
information unit	واحد اطلاعات
information transmission	انتقال اطلاعات
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information source	منبع اطلاعات
information system	سیستم اطلاعاتی
information system	سیستم اطلاعات
information test	ازمون معلومات
information theory	نظریه اگاهی
information theory	نظریه خبر
information theory	نظریه اطلاعات
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information flow	روانه خبر
information explosion	انفجار اطلاعات
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information center	مرکز اطلاعات
information capacity	فرفیت خبری
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
information bureau	دفتر اطلاعات
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information networks	شبکههای اطلاعاتی
information revolution	تحول اطلاعات
information retrieval	بازیابی اطلاعات
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
information program	برنامه اگاه سازی
information processing	پردازش اطلاعات
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information processing	تقویم اخبار
information science	علم اطلاعات
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
[pieces of] information	اطلاعات
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
leakage of information	نشت اطلاعات
a piece of information	یک تکه اطلاع
office information system	سیستم اطلاعات اداری
In regard to the proposed changes I think we need more information.	در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
general information data	اطلاعات و امار عمومی
management information system	سیستم مدیریت اطلاعات
freedom of information act	قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
machine readable information	اطلاعات خواندنی توسط کامپیوتر
management information system	نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
information processing carriculum	دوره پردازش اطلاعات
information processing center	مرکز پردازش اطلاعات
information processing machine	computer
information processing systems	نظامهای خبرپردازی
information resource management	مدیریت منبع اطلاعات
information retrieval system	سیستم بازیابی اطلاعات
information and storage and retrieval	ذخیره و بازیابی اطلاعات
It would not be proper for me to give you that information.	درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
information storage and retrieval	بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
to pass on [information or news]	به بقیه اطلاع دادن
information management system	سیستم مدیریت اطلاعات
To glean information . To nose around .	سر وگوش آب دادن
To obtain first-hand information .	خبر دست اول کسب کردن
aeronautical information overprint	اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
target information center	مرکز اطلاعات هدف
target information center	مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
survey information center	مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
association in information systems	professionals
computer information system	سیستم اطلاعات کامپیوتری
association in information systems	انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
combat information center	اطاق عملیات
to broad cast information	خبری که درهمه جا منتشرشود
action information center	مرکزاطلاعات تاکتیکی
executive information system	نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
central information file	سیستم اصلی ذخیره داده
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
flight information board	تابلواطلاعاتپرواز
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
combat information center	مرکز اطلاعات رزمی
biographical information blank form	فرم پر نشده بیوگرافی افراد
civilian internee information bureau	دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
american civilian internee information	قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .	سر وگوشی آب دادن
national crime information center	شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
canadian information processing society	انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
American Standard Code for Information Interchange	کدی که حروف الفبا عددی را به صورت کد دودویی بیان میکند
service	روبراه ساختن
service	تعمیر کردن
on service	سر کار
one's service	خدمت یکسره
out of service <adj.>	ازکارافتاده
f.service	نمازمعمولی هفته
service	بنگاه سرویس
service over	خطای سرویس
he is of no service to us	بدرد مانمیخورد
service	رسیدگی به
service	اداره
service	سرویس
service	قسمت یکان
he is of no service to us	بکار ما نمیخورد
service	ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
service	سرویس کردن
take into service	استخدام کردن
d. service	نماز
d. service	عبادت خدا
on service	سر خدمت
service	نوکری یاری
service	کار
to see service	در ارتش یانیروی دریایی خدمت
to see service	کردن
service	وفیفه
service	کمک
service	یکدست فروف اثاثه
service	لوازم
service	عبادت تشریفات
service	سنجد
service	درخت سنجد وابسته بخدمت
please do me a service	خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
service	نظام وفیفه
service	استخدام
self service	کمک بوسیله خود شخص
in service	به خاطر خدمت
service	خدمت
in service	خدمتی
i am at your service	در خدمت شما هستم
service	بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
service	برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
out of service <adj.>	خراب [ازکارافتاده]
service	بیت ارسالی برای کنترل ونه داده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com