Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
initial fire request
درخواست ابتدایی اتش
Other Matches
d. of a request
عدم قبول خواهش
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
تقاضا
request
تقاضا کردن درخواست کردن
request
تمناکردن
request
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request
متنی که حاوی اطلاعاتی درباره استاندارد جدیداست واز کاربرمی خواهد که متن را بررسی کندوتوضیحات اضافی را ایجاد کند
request
تقاضا برای چیزی
at the request of
بخواهش
at the request of
برحسب
at the request of
تقاضای
request
چیزی که کسی تقاضایش را دارد
to g. any one's request
درخواست کسیراپذیرفتن
d. of a request
در درخواست
request
خواستار شدن
request
درخواست
on request of which
[at his request]
به درخواست او
at my request
مطابق با تقاضای من
by request
بنا بر خواسته
[میل]
request
تقاضا خواسته
on request
وقتی که درخواست بشود
at the request of
به خواهش
[به درخواست]
request
درخواست می کنم
request
خواهش
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
Thank you for the confirmation of your request!
از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
to request issuance
تقاضای صدور کردن
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
work request
برگ درخواست انجام کار برگ کار
to grant a request
درخواستی را اعطا کردن
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
i humbly request that
خواهش عاجزانه دارم که ...
to be in great request
زیادمورد احتیاج بودن
to be in great request
مورد احتیاج زیاد بودن
request for discharge
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
request mast
از طریق سلسله مراتب
request mast
گزارش از طریق سلسله مراتب
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
request for quotation
استعلام بها
I
[O]
request
[IORQ]
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
request for proposal
تقاضا برای پیشنهاد
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
request substitution
تقاضای تعویض
supervisor request
درخواست نافر
letters of request
rogatory
request to send
تقاضای ارسال
request time out
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
request signal
علامت درخواست
by popular
[demand]
request
درخواست توده پسند
request for price quotation
درخواست مظنه قیمت
input
[output]
request
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
To swallow ones pride and request someone (to do something).
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
initial
آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
initial
اولین یا در ابتدا
initial
اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial
حرف اول کلمه
initial value
مقدار اولیه
initial
اصلی
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initial
خطای داده که اختلاف بین داده در شورع پردازش و مقدار خط ی آن است
initial
اغازی
initial
واقع در اغاز
initial
پاراف در اغاز قرار دادن
initial
پاراف اصلی
initial
نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initial
اولیه
initial
اغازکردن
initial
پاراف کردن
initial
بدوی
initial
نخستین
initial
ابتدائی
initial
اولین امضاء
initial
از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی
initial
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial
که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initial
نقط ه شروع
initial
خروجی صفر
initial
اولین قسمت
initial
ابتدایی
initial
اصلی اغازی
initial
اولین
initial
اول
divorce granted at the a woman's request
طلاق خلع
initial speed
سرعت اولیه
initial level
سطح اولیه
initial mass
جرم اولیه
initial point
نقطه اولیه
initial movement
نهضت اول پیشقدمی
initial movement
نخستین اقدام
initial expenses
هزینه ابتدائی
initial expenses
هزینه نخستین
initial flood
پیش سیل
initial cost
هزینه اولیه
initial campaign
معرفی کالا به بازار
initial condition
شرط اولیه
initial condition
شرایط اولیه
initial capital
سرمایه اولیه
initial point
نقطه شروع
initial vector
مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
initial velocity
سرعت اولیه
initial voltage
ولتاژ هاله بنفش
stickup initial
حرف درشت اول پاراگراف
initial velocity
سرعت اغازی
initial point
نقطه شروع عملیات
initial velocity
سرعت ابتدایی توپ
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
initial thrust
ضربه اصلی
initial point
نقطه سرپل هوایی
initial point
نقطه کنترل هوایی
initial point
نقطه اغاز
initial pressure
فشار ابتدایی
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
initial spurt
جهش اغازین
initial stage
طبقه نخستین
initial state
حالت اغازی
initial strength
استحکام اولیه
initial reserves
ذخایر اولیه
initial approach
مسیر تقرب اصلی
initial acceleration
شتاب اولیه
initial approach
تقرب اولیه هواپیما
initial adjustment
تنظیم صفر
magnetic initial permeability
پرمئابیلیته ی مغناطیسی اولیه
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
magnetic initial permeability
قابلیت نفوذ اولیه
initial boiling point
نقطه اغاز جوشش
initial base font
فونت پایه اغازی
initial susceptibility and permeability
مغناطیس پذیری و نفوذپذیری اولیه
initial program load
بارگیری برنامه اغازی
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
initial setting time of concrete
زمان شروع گرفتن سیمان
I'll put in the initial outlay , you do the work .
ما یه اولیه از من کار از تو
initial alternating short circuit curren
جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
fire
حریق
to fire
تیر زدن
fire
بیرون کردن انگیختن
fire
شلیک
fire at will
اتش به اختیار
fire
اتش کردن
fire
شلیک کردن
fire
شلیک تیراندازی شلیک کنید
fire
اتش زدن
the fire
النار
to d. down a fire
اتش رازیر خاکستر کردن
fire
حرارت
fire
تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fire
آتش
fire at will
اتش به اختیار خود
to fire at something
تیر زدن به چیزی
fire up
اتشی شدن
fire up
روشن کردن
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
keep the fire in
اتش را روشن نگاه دارید
fire
افروختن
to fire up something
با تحریک چیزی را افزایش دادن
to fire off
درکردن
to fire off
شلیک کردن
fire
شوت محکم و مستقیم
fire
تیراندازی کردن
fire out
بیرون کردن
fire out
بیرون انداختن
fire
تندی
to fire out
بیرون کردن
Keep away from the fire .
نزدیک آتش نرو
to fire out
بیرون انداختن
on fire
مشتاق
on fire
مشتعل درتاب وتب
under fire
<idiom>
درمرکز حمله بودن
on fire
سوزان
sure-fire
شکست ناپذیر
to be under fire
سخت مورد انتقاد قراردادن
to fire up
روشن کردن
to fire up
گیراندان
on fire
درحریق
sure-fire
حتما موفق
fire
پرتاب راکت
under fire
تیراتش
fire new
نونو
fire new
بکلی نویاتازه
fire off
شلیک کردن
fire off
در کردن
fire temple
اتشکده
fire time
زمان انفجار
open fire
اتش
open fire
شروع به تیراندازی کردن
open fire
شروع
order of fire
روش تیراندازی
fire time
زمان اجرای اتش یا انفجار
order of fire
ترتیب توالی اتش
fire thrower
شعله افکن
fire teazer
اتش تاب
fire teazer
سوخت انداز
fire teazer
اتش انداز
no fire line
خط منع اتش توپخانه
methode of fire
روش اجرای تیراندازی
no fire line
خط منع اتش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com