Dictiornary-Farsi | inner shell electron | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (9 milliseconds)

English	Persian
inner shell electron	الکترون درونی


Search result with all words

electron shell	پوسته الکترون
outer shell electron	الکترون بیرونی
outer shell electron	الکترون رسانایی
outer shell electron	الکترون لایه بیرونی
Other Matches

shell	صدف
shell	برنامه واسطه
to shell off	ورقه ورقه شدن ورامدن
shell	زرهی پوشش
shell	ساچمه وچاشنی
shell	جعبه حاوی باروت
shell	پوکه
shell	برنامه خروج موقت
shell out	خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد
shell out	پرداختن
shell off	گلوله باران کردن
shell off	با نارنجک مورد حمله قراردادن
shell out	هزینه چیزی را قبول کردن
out of one's shell <idiom>	گفتگو دوستانه
in one's shell <idiom>	صرف نظر کردن،بی صدا
shell	پوست تخم مرغ
shell	قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell	لایه
shell	قشر
shell	صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell	عامل محافظ حفاظ
shell	نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell	جلد
shell	پوست فندق وغیره
shell	کالبد
shell	بدنه ساختمان
shell	گلوله توپ
shell	پوکه فشنگ
shell	توده
shell	پوسته
shell	بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell	فشنگ
shell	پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shell	سبوس گیری کردن
shell	قشر زمین
shell	پوست
shell mould	قالب گرفتن پوستهای
furnace shell	قشر یا پوسته کوره
fixed shell	گلوله متصل
shell lime	سنگ اهک صدفی
shell jacket	بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
shell game	قمار با گردو
shell game	گردو بازی
shell fragments	قطعات گلوله
shell fragments	بسک گلوله
shell formwork	قالب بندی غلافی
energy shell	پوسته انرژی
shell fish	جانور صدف
energy shell	لایه انرژی
shell structure	ساختار لایهای
shell sort	الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
shell room	انبار گلوله
shell room	انبار مهمات ناو
shell roof	بام پوستهای
shell proof	ضد نفوذ گلوله
shell proof	مقاوم در مقابل گلوله
shell proof	ضد گلوله
shell pink	رنگ قرمز مایل به زرد
shell structure	ساختارپوستهای
furnace shell	جدارکوره
hard shell	سخت پوست
hard shell	کاسه دار
valence shell	پوسته والانس
hard shell	سخت
hard shell	متعصب
valence shell	لایه والانس
outer shell	پوسته والانس
outer shell	لایه والانس
magnetic shell	زرورق مغناطیسی
illuminating shell	گلوله روشن کننده
gas shell	گلوله دودانگیز
pearl shell	صدف
shell fish	ماهی صدف
shell casting	ریخته گری پوستهای
shell bit	مته قاشقی
shell bit	مته گلویی
shell bean	دانه مغذی لوبیا
shell bean	لوبیایی که مغز ان خوراکی است
shell back	دریانوردی که از خط استواگذشته باشد
shell wave	صدای زوزه گلوله
piercing shell	گلوله ثاقب
the shell of a mollusk	صدف
illuminating shell	گلوله منور
cartridge shell	بدنه پوکه
upper shell	قشررویه
shell shock	روان رنجوری جنگ
downstream shell	پشته پایاب
downstream shell	توده پایاب خاکریز پایاب
downstream shell	خاک پایین دست
ear shell	گوشک ماهی
egg shell	پوست تخم
egg shell	مانندپوست تخم مرغ
egg shell	نازک
shell limestone	اهک صدفدار
shell membrane	پوستغشا
shell suit	نوعیکتوشلوارغیرمعمولی-شلوولباجنسدرخشندهوبراقوسبک
cupola shell	پوسته کوپل
shell-shock	روان رنجوری جنگ
shell-shock	اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
band shell	جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
shell shock	اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
The shell does not always contain a pearl. <proverb>	همیشه در صدف گوهر نباشد .
cockle shell	کرجی کوچک
cockle shell	یکجورصدف
To come out of oness shell.	از جلد ( لاک ) خود در آمدن
shell-shocked	موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
cooling shell	قشر سرد کننده
cartridge shell	بدنه پوکه فشنگ
lower shell	قشرتحتانی
inner door shell	پوستداخلیدر
head shell	حافظسر
soft shell	دارای پوسته ترد وشکننده
soft shell	دارای عقیده معتدل
soft shell	حلزون دارای صدف نرم
soft shell	نرم پوسته
star shell	گلوله نورافشان
cooling shell	پوسته سردکننده
tracer shell	گلوله رسام
tortoise shell	پوست ابرهای لاک پشت دریایی
the shell of an egg	پوست تخم مرغ
shrapnel shell	گلوله انفجاری
star shell	گلوله منور
shell transformer	مبدل جوشن دار
ventus's shell	کس گربه
hard shell clam	پوستسختصدف
half shell mold	قالب نیم پوسته
soft shell clam	صدفپوستنازک
shell molding machine	دستگاه قالب گیری پوستهای
shell molding process	فرایند قالب گیری پوستهای
high explosive shell	گلوله محترقه شدید
shell moulded casting	قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
double shell constraction	ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
shell molding type foundry	ریخته گری نوع قالب گیری پوستهای
electron	الکترون
electron could	ابر الکترونی
electron	ذره الکترومغناطیسی
electron wave	موج الکترونی
free electron	الکترون ازاد
electron volt	الکترون ولت
electron transition	انتقال الکترون
electron transition	عبور الکترون
electron tube	لامپ الکترونی
electron tube	لوله الکترون
electron velocity	سرعت الکترونها
electron vibrations	ارتعاش الکترونها
electron vibrations	نوسان الکترونها
electron trajectory	مسیر الکترون
valence electron	الکترون والانس
valence electron	الکترون رسانایی
valence electron	الکترون فرفیت
secondary electron	الکترون ثانوی
primary electron	الکترون اولیه
positive electron	پوزیترون
photo electron	فوتو الکترون
photo electron	الکترون نوری
unpaired electron	الکترون جفت نشده
one electron atom	اتم تک الکترونی
odd electron	الکترون منفرد
nuclear electron	الکترون هسته
nonbonding electron	الکترون ناپیوندی
mass of the electron	جرم الکترون
lone electron	الکترون تنها
initiating electron	الکترون اغازگر
unshared electron	الکترونهای غیر مشترک الکترونهای ازاد
electron theory	تئوری الکترونی
electron energy	انرژی الکترون
electron decay	اضمحلال الکترون
electron decay	تجزیه الکترون
electron cutting	برش الکترونی
electron current	سیلان الکترونها
electron current	جریان الکترونها
electron current	جریان الکترونی
electron coupling	تزویج الکترونی
electron coupling	پیوست الکترونی
electron configuration	ارایش الکترونی
electron conduction	هدایت الکترون
electron concentration	غلظت الکترون
electron collector	الکترود گرداور
electron cloud	ابر الکترونی
electron deceleration	دیرکرد الکترون
electron deceleration	کندی حرکت الکترون
electron density	چگالی الکترونها
electron energy	کارمایه ی الکترون
electron emmission	انتشار الکترون
electron emitter	منبع الکترون
electron emission	صدور الکترون
electron drift	رانش الکترون
electron donor	الکترون ده
electron donor	دهنده الکترون
electron distribution	پخش الکترون
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
electron discharge	تخلیه الکترونها
electron diffraction	پراش الکترونی
electron diffraction	خمیدگی الکترون
electron density	چگالی الکترونی
electron charge	بار الکترون
electron cascade	ابشار الکترونی
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
electron affinity	الکترون خواهی
electron affinity	انرژی خروج