Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound
کران ورودی
Search result with all words
input output bound
شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
Other Matches
bound
ملزم
bound
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
bound
ملتزم شده
to be bound over
ملتزم شدن
to be bound over
التزام دادن
being bound over
التزام
i/o bound
محدود به ورودی خروجی
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
out bound
رهسپار دریا
out bound
عازم بیرون رفتن از بندر
bound over
ملتزم
bound to go
موفف به رفتن
to come at a bound
<idiom>
خیز برداشتن
bound up
جزء لایتجزی
bound up
مقید
bound up
مجبور
bound
موفف
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound
تعیین کردن
bound
مشرف بودن
bound
محدودکردن
bound
جست وخیز
bound
خیز
bound
سرحد
bound
جهیدن
bound
: اماده رفتن
bound
مرز محدود
bound
عازم رفتن مهیا
bound
:حد
bound
موجود
bound
مقید
bound
موفف کران
bound
خیز به خیز رفتن
bound
هم مرز بودن مجاوربودن
bound in boards
با مقوا جلد شده
bound electron
الکترون بسته
bound charge
بار بسته
bound barrel
لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound barrel
لوله تاب خورده
wind bound
دچار باد مخالف
output bound
کران خروجی
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
compute bound
با تنگنای محاسباتی
hide bound
خشکیده متعصب
hide bound
پوست بتن چسبیده
half bound
درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
earth-bound
در خاک
earth-bound
عازم کرهی زمین
bound book
کتابپربرگ
egg bound
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
iam bound to do that
من موفف به انجام ان کارهستم
ice bound
احاطه شده از یخ
ice bound
یخ بسته
earth-bound
خاکی
duty-bound
حینانجام وفیفه
homeward-bound
درراهخانه
pot-bound
گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
compute bound
کران محاسباتی
compute bound
باتنگنای محاسباتی
compute bound
محدودیت محاسباتی
hide bound
کوتاه فکر
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
iron bound
با اهن بسته
ocean bound
رهشپار دریا
ocean bound
عازم دریا یااقیانوس
out of bound play
به جریان انداختن بازی
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
outward bound
بیرون رو
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
processor bound
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
muscle bound
سفت
muscle bound
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
iron bound
دورتا دورخاره دار
iron bound
ناهموار
earth-bound
زمینی
iron bound
سخت
iron bound
سفت
it is bound to nappen
مقدراست اتفاق بیافتد
lower bound
کران پایین
earth-bound
دنیوی
rock bound
خاره بست
spell bound
افسون شده
storm bound
گرفتاریادچارطوفان
stimulus bound
محرک- وابسته
spell bound
فریفته
spell bound
طلسم کرده طلسم شده
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound
دچار برف
rock bound
دشوار
tape bound
با تنگنای نواری
rock bound
دیریاب
rock bound
محاط بصخره
rock bound
سنگ بست
upper bound
کران بالا
subscript bound
کران زیرنویس
I feel morally bound to …
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
internal bound block
قرقره مغز فلز
cement bound macadam
ماکادام سیمانی
hom ward bound
اماده رفتن به کشور میهن
culture bound tests
ازمونهای فرهنگ- بسته
cement bound macadam
ماکادام ملاتی
dry bound macadam
ماکادام خشک لرزشی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
input
درون داد
input
درون گذاشت
input
توان اولیه
input
توان ورودی ورودی
input
سیگنال اولیه
input
سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input
بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input
بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input
درونداد
input
مصرفی
input
پول بمیان نهاده
input
خرج
input
نیروی مصرف شده
input
توان ورودی
input
انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input
داده ها اطلاعات ورودی
input
درداده
input
در رونده
input
ورودی
input
کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input
فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input
ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input
دادن ورودی
input
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input
سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input
داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input
وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
input
مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input
1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input
کامپیوتری که داده دریافت میکند
input
عمل وارد کردن اطلاعات
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
وسیله ورودی
input
لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input tape
نوار اولیه
input stream
مسیل ورودی
input stream
جریان سیر ورودی
input terminal
ترمینال ورودی
input terminal
ترمینال اولیه
input time
زمان اولیه
input transformer
ترانسفورماتور اولیه
input translator
مترجم ورودی
input translator
مترجم اولیه
input unit
واحد اولیه
input unit
واحد ورودی
input voltage
ولتاژ اولیه
input waveform
شکل موج ورودی
input stage
طبقه ورودی
input spectrum
بیناب یا طیف اولیه
input programme
برنامه ورودی
input pulse
ایمپولز ورودی
input pulse
پالس ورودی
input queue
صف ورودی
input reactance
مقاومت کور اولیه
input reactance
راکتانس اولیه
input reactor
پیچک ورودی
input reactor
سلف ورودی پیچک ماقبل
input register
ثبات ورودی
input resistance
مقاومت ورودی
input resistance
مقاومت موثر اولیه
input signal
سیگنال ورودی
input signal
سیگنال اولیه
input socket
ساکت ورودی
input spectrum
طیف ورودی
input winding
سیم پیچی اولیه
input/output
سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
instrumental input
داده سودمند
input monitors
صفحهنمایشداخلی
input selector
انتخابگرورودی
input wire
سیمداخلی
voice input
ورودی صوتی
variable input
داده متغیر
variable input
نهاده متغیر
manual input
ورودی دستی
two input subtractor
کاهشگر با دو ورودی
two input firm
بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
noninverting input
ورودی غیروارونگر
two input adder
افزایشگر با دو ورودی
three input adder
افزایشگر با سه ورودی
input/output
ارسال و دریافت داده بین کامپیوتر و رسانه جانبی و نقاط دیگر خارج سیستم
input/output
دستور برنامه که داده را از حافظه به پورت ورودی /خروجی منتقل میکند
input/output
کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
input/output
فضای ذخیره سازی موقت برای داده که ورودی یا خروجی باشد
input/output
اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
input/output
وسیله هوشمند که جریان داده را بین CPU و وسایل ورودی /خروجی
input/output
بررسی
input/output
مدیریت و کنترل میکند
input/output
وسیله جانبی
input/output
مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
input/output
پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
input/output
استفاده از برچسب برای مراجعه به وسیله ورودی /خروجی خاص
input/output
آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
input/output
داده ورودی یا خروجی از کامپیوتر به صورت موازی
input/output
فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com