English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
input information اطلاعات اولیه
input information اطلاعات ورودی
Other Matches
information [on] about somebody] [something] داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] خبر [در باره کسی یا چیزی]
information داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
for your information برای اگاهی شما
asking for information استعلام
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
Where can I get information? از کجا می توانم بپرسم؟
further information آگاهی بیشتر
information معلومات معیطات
information داده ها
information خبر
information اگاهی
information اطلاع
information سوابق
information معلومات اگاهگان
information مفروضات اطلاعات
information اطلاعات
information اخبار
information پرسشگاه
information معلومات
information اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information اتهام
information استخبار خبر رسانی
information تهمت
information اطلاع دادن
information revolution تحول اطلاعات
information hiding یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information networks شبکههای اطلاعاتی
information routing مسیریابی اطلاعاتی
information processing تقویم اخبار
information processing نتیجه گیری ازاخبار
information processing پردازش اطلاعات
information program برنامه اگاه سازی
information program اگاه سازی برنامه اطلاعات
information providers تهیه کنندگان اطلاعات
information flow روانه خبر
information explosion انفجار اطلاعات
flow of information گردش اطلاعات
genetic information اطلاعات وراثتی
[pieces of] information اطلاعات
information banks بانکهای اطلاعاتی
information bits بیتهای اطلاعاتی
information box قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information bureau دفتر اطلاعات
information bureau مرکز جمع اوری اطلاعات
pieces of information چندها تکه اطلاعات
information center مرکز اطلاعات
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
information capacity فرفیت خبری
information science علم اطلاعات
a piece of information یک تکه اطلاع
spacial information اطلاعات فضایی [فاصله ای]
spatial information اطلاعات فضایی [فاصله ای]
oral information اطلاعات گفتاری [شفاهی]
information on demand اطلاعات با تقاضا
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
hidden information اطلاعات پنهان کرده
to gather information [about; on] جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
information science علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information service خدمت اطلاعاتی
information service سرویس اطلاعاتی
information service خدمات اطلاعات
information source منبع اطلاعات
information system سیستم اطلاعاتی
information system سیستم اطلاعات
information test ازمون معلومات
information theory نظریه اگاهی
information theory نظریه خبر
information theory نظریه اطلاعات
information transmission انتقال اطلاعات
information unit واحد اطلاعات
information utility utility computer
information retrieval بازیابی اطلاعات
information counter جایگاهاطلاعات
to pump somebody for information <idiom> یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
stationary information اطلاعات لایتغیر
redundant information یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
public information اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
public information اطلاعات عمومی
to fish for information <idiom> یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
false information خبر نادرست
information sheet برگه اطلاعات
information technology تکنولوژی اطلاعات
teachnical information اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
Ministry of Information . وزارت اطلاعات
wrong information اطلاعات نادرست
information desk میز اطلاعات
Where is the information desk? میز اطلاعات کجاست؟
troop information مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
troop information برنامه اگاه سازی
to dig for information جویای خبرشدن
to dig for information خبرجویی کردن
leakage of information نشت اطلاعات
perfect information اطلاعات کامل
information console کنسولاطلاعاتی
defense information اطلاعات نظامی
defense information اطلاعات دفاعی
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
a few scraps of information یک خرده اطلاعات [ناکافی]
information office دفتر اطلاعات
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
inside information اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
We would appreciate it if you could provide us with some information about ... ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
information approach روش کسب اطلاعات
false information اطلاعات نادرست
ministry of information وزارت اطلاعات
market information اطلاعات و دادههای بازار
management information system سیستم مدیریت اطلاعات
target information center مرکز اطلاعات هدف
flight information board تابلواطلاعاتپرواز
personal information manager برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
management information system نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
survey information center مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
information resource management مدیریت منبع اطلاعات
machine readable information اطلاعات خواندنی توسط کامپیوتر
office information system سیستم اطلاعات اداری
on line information service سرویس اطلاعاتی مستقیم
executive information system نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
to broad cast information خبری که درهمه جا منتشرشود
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
It would not be proper for me to give you that information. درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
To obtain first-hand information . خبر دست اول کسب کردن
information processing carriculum دوره پردازش اطلاعات
information management system سیستم مدیریت اطلاعات
essential elements of information عناصراصلی اطلاعات
central information file سیستم اصلی ذخیره داده
combat information center مرکز اطلاعات رزمی
combat information center اطاق عملیات
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
computer information system سیستم اطلاعات کامپیوتری
general information data اطلاعات و امار عمومی
freedom of information act قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
to give [provide] somebody [some] information به کسی آگاهی دادن
information processing center مرکز پردازش اطلاعات
information processing machine computer
To glean information . To nose around . سر وگوش آب دادن
information storage and retrieval بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
In regard to the proposed changes I think we need more information. در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
information and storage and retrieval ذخیره و بازیابی اطلاعات
to pass on [information or news] به بقیه اطلاع دادن
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
action information center مرکزاطلاعات تاکتیکی
aeronautical information overprint اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
information retrieval system سیستم بازیابی اطلاعات
association in information systems professionals
association in information systems انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
information processing systems نظامهای خبرپردازی
essential elements of information عناصر اصلی اخبار
input درون گذاشت
input توان ورودی ورودی
input سیگنال اولیه
input سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input درونداد
input کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input توان اولیه
input مصرفی
input خرج
input نیروی مصرف شده
input درون داد
input انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input داده ها اطلاعات ورودی
input درداده
input پول بمیان نهاده
input در رونده
input ورودی
input فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input کامپیوتری که داده دریافت میکند
input وسیله ورودی
input لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input عمل وارد کردن اطلاعات
input سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input دادن ورودی
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input توان ورودی
input مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
american civilian internee information قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
automatic terminal information service ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
dow jones information service سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
civilian internee information bureau دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
canadian information processing society انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
national crime information center شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
biographical information blank form فرم پر نشده بیوگرافی افراد
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
input/output پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
input/output آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
input/output وسیله هوشمند که جریان داده را بین CPU و وسایل ورودی /خروجی
input/output مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com