English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (6 milliseconds)
English Persian
inset pocket جیبمخفی
Other Matches
inset الحاق
inset : ریزش
inset جریان
inset دهانه وصله
inset : معین کردن
inset معرفی کردن
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
inset نقشه تکمیلی
inset نقشه فرعی
to inset a sheet in a book برگی را در کتابی گذاشتن
shaft inset [shaft station] راهروی معدن [ایستگاه معدن]
pocket محاصره شدن
pocket جیب
pocket کیسه هوایی
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket کوچک جیبی
pocket نقدی
pocket پولی
pocket جیب دار درجیب گذاردن
pocket درجیب پنهان کردن
pocket فرورفتگی
pocket بجیب زدن
pocket کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket حباب
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
pocket پیش رفتگی خط جبهه
she had him in her pocket کاملابراواختیارمیکرد
mock pocket جیبساختگی
interior pocket جیبداخلی
foot pocket قالب پا
fork pocket محفظهانشعابی
front pocket جیبجلو
gusset pocket جیبپاکتی
hidden pocket جیبمخفی
outside ticket pocket جیبکوچکبیرونی
flap pocket جیبلبهدار
vest pocket جیب جلیقه
watch pocket جیب ساعتی
back pocket جیبپشتی
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
batten pocket بادبان
bottom pocket سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
centre pocket گودال
centre pocket مرکزی
door pocket جیبدر
exterior pocket کیفبازشو
vest pocket مخصوص
patch pocket جیبرویسینه
pocket calculator ماشین حساب جیبی
trouser pocket جیب شلوار
air pocket دست انداز هوایی
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
pocket rule خط کش تاشو [ابزار]
pocket rules خط کش های جیبی [ابزار]
seam pocket جیبرویدرز
stake pocket جیبتودهای
top pocket حفرهفوقانی
vertical pocket جیبعمودی
welt pocket جیبنواری
pocket-sized جیبی
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
They picked my pocket. جیبم رازدند
pocket watch ساعت جیبی
pocket rules خط کش های تاشو [ابزار]
pocket calculator حسابگر جیبی
i am rials in pocket سه ریال در جیب دارم
i am rials in pocket سه ریال سود بردم
i am 0 rials out of pocket 05 ریال زیان
i am 0 rials out of pocket کرده ام
lime pocket پوشش اهک
one pocket billiard بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
out of pocket expenses هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
out of pocket expenses هزینه واقعی
pocket battleship رزمناو تندرو و سبک
pocket billiards بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
empty pocket ادم بی پول یا تهی کیسه
chip pocket شیار دندانههای اره
called pocket کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
pocket calculators حسابگر جیبی
pocket handkerchief دستمال جیبی
pocket handkerchiefs دستمال جیبی
pocket knife چاقوی جیبی
pocket knives چاقوی جیبی
pocket money پول جیب
air pocket منفذ
air pocket بادگیر
air pocket چاه هوایی
armature pocket شیار ارمیچر
pocket book کیف بغلی
pocket book دفتر بغلی
pocket borough حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
pocket lamp لامپ کوچک
pocket lamp چراغ قوه
pocket meter سنجه جیبی
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket judgment سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket picking جیب بری
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pocket pistol بغلی عرق
pocket veto رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
pocket pistol طپانچه جیبی
pocket edition چاپ جیبی کتاب
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
vest pocket جیبی
the furniture of ones pocket دارایی جیب
pocket judgment سند قطعی لازم الاجرا
slash pocket جیب عمودی درجهت درزلباس
pocket computer کامپیوتر جیبی
pants pocket [American E] جیب شلوار
ast welt pocket جیبپیشسینهای
poker pocket billiards بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
hand-warmer pocket جیبگرم کنندهیدست
hand warmer pocket جیببقل
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
front top pocket جیببالایجلویشلوار
To put ones hand in ones pocket. دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
trousers pocket [American E] جیب شلوار
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
broad welt side pocket جیبپهنپهلو
Money burnes a hole in his pocket. پول تو جیب اش بند نمی شود
He has feathered his nest. He has lined his pocket. اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
money burns a hole in his pocket <idiom> پول تو دستش بند نمی شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com