English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English Persian
inside lines خطوط حمله شمشیربازی
Other Matches
inside of داخل و یا توی چیزی
inside قسمت داخلی
inside تو اعضای داخلی
inside داخلی
inside تویی
inside درونی
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside موج نزدیک ساحل
inside <adv.> <prep.> در توی
inside out <idiom> داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
inside نزدیک بمرکز
inside باطن
inside درون
inside <adv.> <prep.> توی
inside of بطن هر چیزی
inside <adv.> <prep.> در داخل
inside نزدیک به مرکز بخش درونی
inside and out <idiom> به طور کامل
inside داخل
inside track <idiom> سودبردن
inside draft شیب داخلی
inside pass مبادله چوب در امدادی
to step inside داخل شدن
to step inside قدم نهادن در
to step inside توآمدن
inside knob مهرهداخلی
to step inside واردشدن
inside berm سکوی شیببر درونی
inside of a week کمتر از یک هفته
inside diameter قطر داخلی
inside diameter قطر هسته
inside micrometer میکرومتر داخلی
inside sarma انواع کنده رو
inside hinge لولای داخلی
inside information اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
inside kick ضربه با روی پا
inside kick پیش لنگ
inside thread مارپیچ داخلی
inside thread دنده داخلی قلاویز
turned inside out پشت رو شده
turned inside out وارونه
inside caliper کولیس داخلی
located inside در درون قرارگرفته
located inside تو واقع شده
inside of a week در یک هفته کمتر
it is rough on the inside توی ان زبراست
it is rough on the inside از تو زبر است
inside wiring سیمکشی داخل
inside wing بال داخلی
inside left بغل چپ
inside door handle دستگیره داخل درب اتومبیل
She asked me in (inside the house). تعارفم کرد بروم بو
inside roughing chisel قلم دیزی
inside of the foot kick بغل پای ضربه زننده
rear takedown with inside singleleg & kn زیریک خم اقل از راست
inside-leg snap-fastening دکمهایرویسمتداخلشلوار
double leg and inside turnover دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
inside kick and overarm control لنگ کردی
point takedown with inside standing leg زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
rear waistlock and forward inside leg tr انواع درو
lines طناب خط
lines در سمت
lines خط صف
lines صفی در خط
lines سیم
outside lines خطوط حمله
lines جاده
lines لوله منفردی در سیستم سیالات
lines خط
lines پوشاندن
lines : خط
lines سطر
lines ردیف
lines رشته بند
lines ریسمان
lines رسن
lines طناب سیم
lines دهنه
lines لجام
lines : خط کشیدن
lines خط انداختن در
lines خط دار کردن
lines بخط کردن
lines اراستن
lines ترازکردن
lines استرکردن
lines رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines طرز
lines اتصال فیزیکی به ارسال داده
lines خط زدن
lines شعبه
lines محصول
lines لاین
lines رشته
lines حدود رویه
by-lines کار یاشغل اضافی وزائد
by-lines خط دوم یافرعی
by-lines خط فرعی راه اهن
lines نسب
lines جبهه جنگ
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
curvature lines خطوط منحنی
curvature lines خطوط مدور
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
fuel lines خطوطسوخت
striped lines خطوط راه راه [همچون نقش محرمات]
spectral lines خطوط طیفی
retrace lines خطهای بازگشتی
papillary lines خطهای برجسته انگشتها
isostatic lines خطوط ایزواستاتیک
lines of longitude خطوططولجغرافیایی
lines of latitude خطوطعرضجغرافیایی
picket lines صف کارگران اعتصابی
hot lines خط تلفنی بیست و چهار ساعته
return lines خطهای بازگشتی
side lines محوطه بیرون از خط کناری
stream lines خطوط جریان
symmetry lines خطوط تقارن
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
voltage between lines ولتاژ بین خطوط
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
passage of lines عبور از خط
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
lines man سرباز صف
lines of communication خطوط مواصلاتی
lines of force خطوط قوا
lines of force خطوط نیرو
load lines علایم بارگیری
hot lines تلفن قرمز
marriage lines گواهی نامه عروسی
open lines خطوط باز شطرنج
suspension lines خطوطآویزان
two parallel lines دو خط موازی
picket lines خط دستکها
party lines خط خصوصی تلفن
party lines خط مشترک
party lines مرز مشترک
party lines خط دستهای
clothes lines ضبه زدن و انداختن حریف
main lines نهر اصلی
main lines نهر مادر
main lines کانال اصلی
main lines خط اصلی
punch-lines لب مطلب
punch-lines جمله اساسی واصلی
absorption lines طیف جذبی
absorption lines خطوط دراشامی
active lines خطهای فعال
adjacent lines خطهای مجاور
power lines خط جریان قوی
branch lines خط فرعی
picket lines خط پرچین
picket lines خط نرده ها
production lines خط تولید
assembly lines تیمار خط
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines خط مونتاژ
assembly lines خط کلی
assembly lines خط تولید
plumb lines شاقول
plumb lines خط عمودی
plumb lines ریسمان شاغول
plumb lines خط قائم
balmer lines خطوط بالمر
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
floating lines خطوط مواج عکس هوایی
flow lines خطوط جریان
flying lines لولههای متحرک
frapping lines طناب تعادل کمکی ناو
fraunhofer lines خطوط فرانهوفر
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
ghost lines نوارهای فسفردار
grid lines خطوط شبکه
guide lines دستورالعملها
guide lines خط مشیها
hard lines سختی
hard lines بدبختی
branch lines شاخه
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
dark lines خطوط تاریک
cotidal lines خطوط مدیکسان
contour lines خط هم ارتفاع
dedicated lines خطوط اختصاصی
drawing lines خط کشی
contour lines منحنی تراز
contour lines خطوط میزان منحنی
equipotential lines خطوط هم پتانسیل
extension lines خطوط دنباله
buttock lines نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
cotidal lines خطوط هم مد
microwave transmission lines خطوط انتقال ریزموج
emission spectrum lines خطوط نشری
equal cost lines خطوط هزینه برابر
magnetic lines of force خطوط قوای مغناطیسی
magnetic lines of force خطوط نیروی مغناطیسی
chisel marking fine lines پرداز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com