English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
instantaneous center of rotation مرکز دوران لحظهای
Other Matches
instantaneous انی
instantaneous value مقدار لحظهای
instantaneous <adj.> بی درنگ
instantaneous <adj.> بلافاصله
instantaneous <adj.> آنی
instantaneous <adj.> فوری
instantaneous لحظهای
instantaneous ناگهانی
instantaneous هردم
instantaneous دفعتا ماسوره فوق انی
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
instantaneous frequency مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
instantaneous velocity سرعت لحظهای
instantaneous velocity سرعت انی
instantaneous voltage مقدار لحظهای فشار الکتریکی
instantaneous voltage ولتاژ لحظهای
instantaneous speed تندی انی
instantaneous speed تندی لحظهای
instantaneous reaction واکنش انی
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
instantaneous access زمان دستیابی کوتاه به رسانه با دستیابی تصادفی
instantaneous current جریان لحظهای
instantaneous photograph عکس فوری
instantaneous power توان لحظهای
instantaneous reaction واکنش فوری
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
instantaneous luminous intensity شدت نور لحظهای
instantaneous elastic deformation تغییر شکل ارتجاعی لحظهای
instantaneous acoustic intensity شدت صوت لحظهای
instantaneous short circuit current جریان اتصال کوتاه لحظهای
instantaneous short circuit current جریان اتصال کوتاه ضربهای
rotation by ... گردش [چرخش] به مقدار ... [ درجه دما یا زاویه]
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
rotation تعویض یکانها
rotation تعویض محل
rotation گرداندن
rotation تعویض
rotation گردش
rotation چرخه
rotation دوران
rotation حرکت وضعی
rotation چرخش دوران
rotation چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
rotation گردش روتاسیون
rotation تعویض نوبتی یکانها یا افراد
rotation گردش مشاغل
rotation چرخش
rotation دوران گردش بدور
rotation مقدار چرخش یک شی
rotation جابجایی سط ر و ستون در یک آرایه .
rotation جابجایی یک الگوی بیت درکلمه به چپ یا راست , بیت آخر قدیمی در بیت اول جدید قرار می گیرد
rotation دوری
hindered rotation چرخش ممانعت شده
clockwise rotation گردش به راست
clockwise rotation گردش براست
counterclockwise rotation حرکت در خلاف عقربههای ساعت
rotation of the turbine چرخشتوربین
counterclockwise rotation گردش به چپ
fractional rotation گردش کسری
free rotation چرخش ازاد
hindered rotation چرخش غیر ازاد
rotation around [about] a point دوران دور نقطه ای
improper rotation چرخش نامتعارف
rotation billiard بیلیارد امریکایی به ترتیب شماره
molecular rotation چرخش مولکولی
rotation viscosimeter گرانروی سنج چرخشی
sense of rotation جهت دوران
specific rotation چرخش ویژه
upward rotation چرخش رو به بالا
varimax rotation چرخش واریماکس
rotation about a line دوران دور یک خط
speed of rotation گردش بر دقیقه
anticlockwise rotation گردش به چپ
anticlockwise rotation گردش مخالف جهت عقربه ساعت
speed of rotation دور بر دقیقه
rotation system توزیع تناوبی
rotation of crop کشتگرد
oblimax rotation چرخش مایل بیشینه
oblimin rotation چرخش مایل کمینه
oblique rotation چرخش مایل
optical rotation چرخش نوری
orthogonal rotation چرخش عمودی
plane of rotation سطح دوران
proper rotation چرخش متعارف
quartimax rotation چرخش کوارتیماکس
right handed rotation گردش به راست
rotation about a point دوران دور یک نقطه
rotation coefficients ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد
rotation flow شارش دورانی
rotation flow شارش چرخشی
rotation inertia لختی دورانی
rotation moment گشتاور چرخشی
speed of rotation چرخش بر دقیقه
axis of rotation محور چرخش
angle of rotation زاویه دوران
angle of rotation زاویه دوران زاویه چرخش
axis of rotation محور دوران
angle of rotation زاویه گردش
angle of rotation زاویه چرخش
left hand rotation چپ گرد
left handed rotation گردش به چپ
blade rotation mechanism چرخشدورانیتیغه
axial rotation symmerty تقارن چرخشی محوری
rotation in a clockwise direction گردش به راست
rotation in a clockwise direction گردش در جهت عقربه ساعت
energizing in field o phase rotation تغذیه میدان دوار
center متمرکز نقطه اتکاء
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center میان
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center نقطه گره
center مرکز
center وسط ونقطه مرکزی
center کیان
center گروه مرکزی
center مجمع
off center خارج از مرکز
center سانتر
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center متمرکز کردن
center تمرکز یافتن
center درمرکز قرارگرفتن
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center نقط ه میانی چیزی
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
off-center <idiom> عجیب وغریب
center distance فاصله ازمرکز
nerve center مرکز عصبی
nerve center مرکزفرماندهی
center drill مته مرکز
center drill مته متمرکز
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
center forward سانترفوروارد
information center مرکز اطلاعات
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
operation center مرکز عملیات
message center مرکز پیام
center distance فاصله مرکزی
center of mass مرکز جرم
center back بک میانی
center back بازیگر میانی خط عقب
center of mass مرکز حجم هدف
center base میدان مرکزی
inversion center مرکز وارونگی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
center bit مته سه نبش
local center مرکز محلی
luminescent center هسته لومینسانس
center board ته قایق بادبانی
center circle دایره وسط زمین
center circle دایره میانی
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center مرکز چرخ
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
active center مرکز فعال
three center bonding پیوند سه مرکزی
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
dead center <idiom> کاملا وسط
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
detention center بازداشتگاه
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
respiratory center مرکز تنفسی
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
battery center مرکز اتشبار
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
brain center مرکز مغزی
pintle center نقطه لولا
communication center مرکزارتباطات
center section بال میانی
center punch مرکز منگنه
center punch مرکز سوراخ
center punch سنبه نشان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com