Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 124 (6 milliseconds)
English	Persian
insulated handle	دستهعایقدار
Other Matches
insulated	عایق دار
insulated	روپوش دار
insulated plier	انبر عایق
insulated layer	ماده ایزوله کننده
insulated layer	لایه عایق
insulated bearing	یاطاقان عایق شده
insulated bushing	مقره عبوری
insulated conductor	هادی عایق شده
insulated cable	کابل عایق شده
insulated tongs	انبر عایق
insulated wall	دیواره عایق
insulated cable	کابل عایق بندی شده
insulated blade	تیغهعایقپوش
insulated wire	سیم روکش دار
insulated wire	سیم عایق
insulated wire	سیم لعابدار
post-insulated connection	پس از پیوند عایق دار شده
asbestos insulated wire	سیم با روکش نسوز
insulated bearing housing	پوسته یاطاقان عایق شده
insulated conduit tube	لوله عایق شده
insulated instrument transformer	ترانسفورماتور عایق کننده ترانسفورماتور اندازه گیری عایق شده
insulated intermediate layer	لایه میانی عایق
insulated gate field effect transistor	ترانزیستور اف ای تی باگیت عایق
take-up handle	دستهسوارکننده
the handle to one's name	لقب
this will a for a handle	بکارمن نمیخورد
this will a for a handle	بدرمن نمیخورد
to handle something	چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle	دسته
handle	اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle	مانور کردن
handle	دستگیره
handle	دستکاری کردن
handle	دست زدن
handle	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle	دسته گذاشتن
handle	رفتار کردن استعمال کردن
handle	سروکارداشتن با
handle	بکار بردن
handle	دست زدن به
handle	احساس بادست
handle	قبضه شمشیر
handle	وسیله لمس
handle	سیم بین چکش و دستگیره
handle	خرید و فروش کردن
handle	با دست عمل کردن
handle	ضامن دستگیره
handle	گیره
handle	شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle	نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle	گیره نگهدارنده
handle	دست داشتن دسته
gun handle	دستهتلمبه
guide handle	دستهیراهنما
grip handle	جادستی
grab handle	دستگیره
half handle	نیمدسته
elevating handle	دستهبالابر
door handle	دستگیرهدر
cross handle	ضامنضربدری
charging handle	دستهینشانگیر
knob handle	دکمهدستی
lifting handle	دستهبلندکننده
to handle something with care	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
side handle	دستهجانبی
starter handle	دستهآغازگر
The handle of the bucket has come off.	دسته سطل کنده شده
traversing handle	دستهعرضی
turning handle	دستهچرخشگر
types of handle	انواعدسته
door-handle	اهرم در
door-handle	دستگیرهدر
fly off the handle <idiom>	از کوره در رفتن
shaped handle	دستهحالتدهنده
safety handle	دستهایمنی
retractable handle	دستهجمعشو
pull handle	دستهکشش
carrying handle	دستهحمل
carriage handle	دستگیرهحامل
balanced handle	دسته تعادل
knurled handle	دستگیره اج دار
jug handle	شکاف به عرض دست
scoop handle	مشته
crank handle	اهرم دستی
handle the ball	دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon	روقفلی دسته
handle escutcheon	روقفلی فرمان
handle bar	فرمان
handle bar	دسته دوچرخه
hammer handle	دسته چکش
file handle	دسته سوهان
carrier handle	دسته حمل
carrier handle	دستگیره حمل
capstan handle	هندل
lever handle	دستگیره اهرم
handle bar	دسته موتورسیکلت
the handle of the face	دماغ
pump handle	زیاد تکان دادن
the handle of the face	بینی
star handle	دستگیره گردان
auxiliary handle	دستهکمکی
reshape handle	دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
basket handle	گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
operating handle	دستگیره راه اندازی
operating handle	دستگیره کولاس
man handle	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
brake handle	ترمزدستی
operating handle	دستگیره عامل
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
air brake handle	دستهترمزهوایی
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
anti-vibration handle	دستهضدلغزش
oxygen control handle	دستهکنترلاکسیژن
The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
I can handle (cope with) hom.	از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care.	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
pistol grip handle	دستهنگهدارندهپیستون
handle bar arm	دسته فرمان
figure skiing handle	دستهچوباسکی
interior door handle	دستهداخلدر
window winder handle	دستگیرهحرکتدهندهشیشه
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !	خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
To fly into a rage. To foly off the handle.	آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com