English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
integrate electronic component قطعه الکترونیکی مجتمع
Other Matches
integrate کامل کردن درست کردن
integrate تمام کردن
integrate یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrate یکپارچه کردن
integrate گنجاندن
integrate درشکم چیزی جا دادن
integrate توام کردن
integrate جمع کردن
integrate انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate انتگرال گرفتن
integrate مجتمع کردن
integrate electronics الکترونیک مجتمع
integrate circuit مدار مجتمع
integrate system سیستم مجتمع
integrate circuit ای سی
integrate resistor مقاومت مجتمع
integrate transmission line خط انتقال مجتمع
integrate transmission system سیستم انتقال مجتمع
integrate semiconductor circuit مدار نیمه هادی مجتمع
integrate magnetic circuit مدار مغناطیسی مجتمع
integrate logic circuit مدار منطقی مجتمع
integrate circuit transistor ترانزیستور در مدار مجتمع ترانزیستور مجتمع
integrate circuit tester دستگاه ازمایش ای سی تستر ای سی
integrate circuit technology مطالعه فن مدار مجتمع تکنولوژی ای سی
component تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
d.c. component مولفه دی سی
component خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component مولفه
component همنه
component قطعه
component جزء
component جزء ساختمانی
component عضو قسمت
component همنهند
component جسمهای ترکیب کننده
component قسمت
component عضو
component مولفه بردار
component سازنده
component جزء در شیمی
component سازا
component ترکیب دهنده
component ترکیب کننده
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزاء
component جزء سازنده
component عنصر
idle component اجزاء کور
zero sequence component مولفه همقطب
frequency component اجزای فرکانس
component forces نیروهای مولفه
reactive component جریان هرز
component life عمر قانونی یک وسیله
homopolar component مولفه همقطب
component operation عناصر عملیاتی
discrete component با مولفههای گسسته
discrete component مولفه گسسته
electric component قطعه الکتریکی
wattless component جریان کور
wind component شاخه سمتی باد
wattless component جریان هرز
three component theory نظریه سه مولفهای
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component مولفه مماسی
service component نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
plain component متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
out of phase component مولفه بیرون از فاز
one component system سیستم یک جزیی
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
magnetic component قطعه مغناطیسی
service component نیروی مسلح
wind component مولفه مربوط به باد
component forces نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
active component مولفه موثر
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
building component اجزای ساختمان
component part جزء ساختمان
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
component drawing رسم جزیی
component drawing رسم قطعات
component efficiency میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
deflection component of trail شاخه سمتی معبر حرکت
single component gases گازهای تک جزیی
component change order دستور تغییر قطعات یک وسیله
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
inductance component of spark پخش القایی جرقه
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
component change order دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
solid state component مولفهء حالت جامد
capacity component of spark بخش فرفیتی جرقه
component of a symmetrical system مولفه دستگاه متوازن
electronic داده ارسال شده به صورت باسهای الکترونیکی
electronic سیستم ارسال پیام و دریافت آن از سایر کاربران شبکه
electronic یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
electronic قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
electronic سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
electronic سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
electronic 1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده
electronic باس ولتاژ کم
electronic سیستم خرید از خانه با استفاده از کاتالوگهای کامپیوتری و پرداخت با کارت اعتباری همگی توسط ترمینال کامپیوتر خانگی
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
electronic سیستم ذخیره سازی متن ها که به آسانی بازیابی می شوند
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
electronic شخصی که متخصص کار روی وسایل الکترونیکی است
electronic کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
electronic الکترونیکی
electronic الکترونیک
electronic الکترونیکی مربوط به الکترونیک
electronic استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
electronic مشابه 3510
electronic توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
electronic پردازش داده با استفاده از وسایل الکترونیکی و کامپیوتر
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
electronic روش ارسال متن است نویس و دیاگرام روی خط تلفن
electronic spreadsheet صفحه گسترده الکترونیکی
electronic warfare میدان جنگ الکترونیکی
electronic warfare جنگ الکترونیک
electronic voltmeter ولت سنج الکترونیکی
electronic tuning تنظیم الکترونی
electronic transition جهش الکترونی
electronic switch سوئیچ الکترونی
electronic structure ساختار الکترونی
electronic tag مانیتور مچ پا
electronic mail پست الکترونیکی
electronic ballast بالنالکتریکی
electronic piano پیانوالکتریکی
electronic scales ترازویالکتریکی
industrial electronic الکترونیک صنعتی
electronic viewfinder پایندهتصویرالکتریکی
electronic tagging لباسردیاب
electronic tag لباس ردیاب
electronic camputer ماشین حساب الکترونیکی
electronic calculator حسابگر الکترونیکی
electronic density چگالی الکترونی
electronic element عنصر الکترونیکی
electronic element بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
electronic emission انتشار الکترونها
electronic engineer مهندس الکترونیک
electronic engineer کارشناس الکترونیک
electronic excitation تحریک الکترونی
electronic filling پر کردن الکترونیکی
electronic flash فلاش الکترونی
electronic formula فرمول الکترونی
electronic deception فریب الکترونیکی
electronic current جریان الکترونی
electronic computer کامپیوتر الکترونیکی
electronic beam اشعه ی الکترونیکی
electronic brain مغز الکترونیکی
electronic charge بار بنیادین
electronic components اجزاء الکترونیکی
electronic concentration غلظت الکترون
electronic control تنظیم الکترونیکی
electronic control کنترل الکترونیکی
electronic control فرمان الکترونیکی
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
electronic current جریان الکترونها
electronic interfrence تداخل الکترونیکی
electronic microscope میکروسکوپ الکترونی
electronic music موسیقی الکترونیکی
electronic navigation ناوبری الکترونیکی
electronic rectifier یکسوکننده الکترونی
electronic radiation تشعشع الکترونی
electronic printer چاپگر الکترونیکی
electronic navigation هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
electronic publishing انتشارات الکترونیکی
electronic office محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
electronic modulation مدولاسیون اطلاعات الکترونیکی
electronic pen قلم الکترونیکی
electronic jamming پخش پارازیت
electronic jamming تولید پارازیت در دستگاههای الکترونیک پخش پارازیت الکترونیکی
electronic journal فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
electronic lens عدسی یا لنز الکترونی
electronic locator فلزیاب رادیویی
electronic security تامین الکترونیکی
electronic magazine مجله الکترونیکی
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
electronic rectifier یکسوساز الکترونی
electronic bulletin board یک سیستم کامپیوتری که لیستی از پیام های تلفن زده شده مردم را نگهداری میکند
electronic transfer of data انتقال الکترونیکی اطلاعات
electronic data processing پردازش الکترونیکی داده
industrial electronic computer ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
electronic power supply منبع تغذیه الکترونیکی
electronic counter measure جنگهای الکترونیکی
latent electronic image تصویر الکتریکی پنهان
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
secure electronic transactions استاندارد گروهی از بانکها یا شرکتهای اینترنت که به کاربران امکان خرید بی خط ر روی اینتریت می دهند
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
electronic countermea sures اقدامات ضد الکترونیکی
electronic countermea sures پیش گیریهای ضد الکترونیکی
email [short for electronic mail] رایانامه
email [short for electronic mail] پست الکترونیکی
email [short for electronic mail] ایمیل
electronic data processing system سیستم پردازش الکترونیکی داده
e-mail [short for electronic mail] پست الکترونیکی
e-mail [short for electronic mail] رایانامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com