English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
integrated computer package software integrated
Other Matches
integrated accounting package بسته پیش نوشته حسابداری مجتمع
computer integrated manufactureing کارخانه کاملا" اتوماتیک
integrated یکپارچه
integrated ای که حاوی گرده وسایل جانبی است که با هم سیستم کامپیوتری را تشکیل می دهند
integrated محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
integrated NDSI
integrated مودمی که بخش درونی سیستم باشد
integrated نوعی طراحی مدار که قادر به تولید قط عات با توان پایین و کوچک است
integrated برنامه مقلد که با سیستم عامل چند رسانهای کار میکند
integrated روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی
integrated پایگاه داده که قادر به تامین اطلاعات برای نیازهای مختلف بدون داده افزودنه است
integrated نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
integrated جامع
integrated program برنامه مجتمع
integrated program برنامه مرتبط
integrated revision بررسی نهایی جداول سازمان و تجهیزات
integrated software نرم افزار مجتمع
integrated staff ستاد توام
integrated intensity شدت کل
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
integrated aircraft هواپیمای یک پارچه
integrated defense پدافند هوایی توام
integrated circuit مدار مجتمع
integrated circuit مدار مجتمع IC
integrated circuit مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
integrated circuit ای سی
integrated defense پدافند ازمناطق توام دفاعی
integrated training اموزش توام
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
integrated injection logic IIL
monolithic integrated circuit مدار مجتمع یکپارچه
integrated reservoir operation بهره برداری توام از چندمخزن
integrated data processing پردازش داده مجتمع
package برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
package مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند.
package بسته بندی
package قوطی بسته بندی کردن
package عدل بندی
package بسته
package گروهی از موضوعات مختلف که با هم ترکیب می شوند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package holiday تعطیلیکهتوسطیکشرکتمسافربریکنترلونظارتشود
package program برنامه فشرده
package holiday گشت بسته ای
package tour گشت بسته ای
program package بسته برنامه
package forces نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
package program برنامه بستهای
accounts package نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
software package بسته پیش نوشته نرم افزاری
software package بسته نرم افزاری
package shows نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
package tour مسافرت بسته بندی
package deal مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deal معامله یکجا
package deal معامله کلی معامله چکی
package deals مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deals معامله یکجا
package deals معامله کلی معامله چکی
accounting package نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
accounting package بسته پیش نوشته حسابداری
application package بسته کاربردی
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
package holiday مسافرت بسته بندی
aid package بسته کمک مالی
To do a package up good and tight . بسته ایی را محکم بستن
slide show package بسته نمایش اسلاید
dual in line package بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
modular accounting package برنامه پیش نوشته حسابداری واحدی
computer ماشین الکترونیکی
computer ماشین متفکر
computer ماشین حساب
computer رایانه
computer حسابگر الکترونی
computer کامپیوتر
computer اکامپیوتر
computer شمارنده
My Computer نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
computer ماشین حساب کامپیوتر
computer manufacturer سازنده کامپیوتر
laptop computer کامپیوتر دستی یا کیفی
infected computer کامپیوتری که یک برنامه ویروسی دارد
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
digital computer کامپیوتر دیجیتالی
digital computer کامپیوتر
digital computer کامپیوتر عددی
digital computer کامپیوتر رقمی
desktop computer کامپیوتر رومیزی
dedicated computer کامپیوتر اختصاصی
control computer کامپیوتر کنترل
computer word کلمه کامپیوتری
computer vendor فروشنده کامپیوتر
digital computer کامپیوتردیجیتال
duplex computer کامپیوتر مضاعف
incremental computer کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
ibm computer کامپیوتر ای بی ام
hybrid computer کامپیوترترکیبی
hybrid computer کامپیوتر دو رگه
human computer امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
guest computer کامپیوتر مهمان
four address computer کامپیوتر چهار نشانی
flight computer کامپیوتر پرواز
first generation computer کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
electronic computer کامپیوتر الکترونیکی
computer utility خدمات کامپیوتری
mainframe computer استفاده از ریز کامپیوترها برای دستیابی به کامپیوتر mainframe
three address computer کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
target computer کامپیوتر هدف
talking computer کامپیوتر سخنگو
synchronous computer کامپیوترهمزمان
synchronous computer کامپیوتر همگام
stand alone computer کامپیوتر مستقل
source computer کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source computer کامپیوتر منبع
slave computer کامپیوتر برده
sequential computer کامپیوتر ترتیبی
transportable computer پس و پیش کردن
two address computer کامپیوتر دو ادرسه
two address computer کامپیوتربا دو نشانی
computer memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
computer memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
There's a jinx on this computer. این رایانه جادو شده.
computer table میزکامپیوتر
micro-computer ریزکامپیوتر
micro-computer ریزرایانه
micro-computer خرد کامپیوتر
virtual computer کامپیوتر مجازی
serial computer کامپیوترنوبتی
serial computer کامپیوتر سری
serial computer کامپیوتر نوبتی
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
office computer کامپیوتر اداری
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object computer کامپیوتر مقصود
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
notebook computer که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
notebook computer کامپیوتر کوچک قابل حمل
nonesequential computer کامپیوتر غیر ترتیبی
network computer نوع جدید کامپیوتر که برای اجرای برنامههای java و اطلاعات دستیابی به کمک جستجوگر web طراحی شده است
multiaccess computer کامپیوتر با دسترسی چند گانه
microprogrammable computer کامپیوتر ریزبرنامه پذیر
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
one address computer دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
one address computer ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
one address computer کامپیوتر یک نشانی
self adapting computer کامپیوتر خود وفق
second generation computer کامپیوتر نسل دوم
satellite computer کامپیوتر ماهوارهای
ruggedized computer کامپیوتر بادوام
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
portable computer کامپیوتر قابل حمل
pocket computer کامپیوتر جیبی
parallel computer کامپیوتر موازی
one chip computer کامپیوتر یک تراشهای
one address computer کامپیوتریک ادرسه
mainframe computer سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
computer utility سودمندی کامپیوتر
computer network شبکه کامپیوتری
automatic computer کامپیوتر خودکار
computer drawing ترسیم کامپیوتری
board computer یک کامپیوتر که تمام مولفههای الکترونیکی ان روی یک برد قرار گرفته است
briefcase computer کامپیوتر چمدانی
computer industry صنعت کامپیوتر
computer graphics نگاره سازی کامپیوتری گرافیک کامپیوتری
computer graphics نگاره سازی کامپیوتری
computer graphicist گرافیست کامپیوتری
computer generations نسلهای کامپیوتر
computer generations روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
asynchronous computer کامپیوتر غیرهمزمان
computer instruction دستورالعمل کامپیوتر
computer music موسیقی کامپیوتری
computer museum موزه کامپیوتری
asynchronous computer نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
computer logic منطق کامپیوتر
computer literacy دانش کامپیوتر
computer literacy دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
computer letter حرف کامپیوتری
computer language زبان کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتری
computer jargon لغات فنی مربوط به رشته کامپیوتر
computer game بازی کامپیوتری
computer flicks فیلمهایی که توسط کامپیوترساخته میشود
computer circuits مدارهای کامپیوتری
computer assisted بکمک کامپیوتر
computer center مرکز کامپیوتر
computer camp اردوی کامپیوتر
computer animation ایجاد توهم حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه
computer based بر مبنای کامپیوتر
computer awarness دانش کامپیوتر
computer animation تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت نرم آنها ایجاد شود
computer architect معمار کامپیوتر
computer architecture معماری کامپیوتر
computer artist هنرمند کامپیوتر
computer classifications طبقه بندی کامپیوتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com