English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
internal bound block قرقره مغز فلز
Other Matches
being bound over التزام
bound : اماده رفتن
bound عازم رفتن مهیا
bound موجود
bound موفف کران
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
bound خیز به خیز رفتن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound ملتزم شده
to come at a bound <idiom> خیز برداشتن
bound موفف
bound ملزم
bound جهیدن
bound مشرف بودن
out bound عازم بیرون رفتن از بندر
out bound رهسپار دریا
bound :حد
bound مرز محدود
bound سرحد
bound خیز
to be bound over التزام دادن
to be bound over ملتزم شدن
bound جست وخیز
bound محدودکردن
bound تعیین کردن
bound هم مرز بودن مجاوربودن
bound انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
bound up مجبور
i/o bound محدود به ورودی خروجی
bound over ملتزم
bound up جزء لایتجزی
bound مقید
bound to go موفف به رفتن
bound up مقید
bound barrel لوله تاب خورده
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound charge بار بسته
bound electron الکترون بسته
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
muscle bound سفت
ocean bound رهشپار دریا
ocean bound عازم دریا یااقیانوس
bound in boards با مقوا جلد شده
out of bound play به جریان انداختن بازی
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound کران خروجی
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
earth-bound عازم کرهی زمین
compute bound با تنگنای محاسباتی
compute bound محدودیت محاسباتی
lower bound کران پایین
muscle bound دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
iron bound سفت
iron bound ناهموار
iron bound دورتا دورخاره دار
iron bound با اهن بسته
hide bound کوتاه فکر
hide bound خشکیده متعصب
earth-bound زمینی
hide bound پوست بتن چسبیده
iron bound سخت
half bound درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
outward bound بیرون رو
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
compute bound کران محاسباتی
compute bound باتنگنای محاسباتی
it is bound to nappen مقدراست اتفاق بیافتد
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
iam bound to do that من موفف به انجام ان کارهستم
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
wind bound دچار باد مخالف
earth-bound خاکی
earth-bound دنیوی
earth-bound در خاک
bound book کتابپربرگ
ice bound احاطه شده از یخ
duty-bound حینانجام وفیفه
homeward-bound درراهخانه
pot-bound گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
ice bound یخ بسته
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
upper bound کران بالا
tape bound با تنگنای نواری
rock bound خاره بست
rock bound سنگ بست
rock bound محاط بصخره
rock bound دیریاب
rock bound دشوار
snow bound دچار برف
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
spell bound افسون شده
subscript bound کران زیرنویس
storm bound گرفتاریادچارطوفان
input bound کران ورودی
stimulus bound محرک- وابسته
spell bound فریفته
spell bound طلسم کرده طلسم شده
dry bound macadam ماکادام خشک لرزشی
cement bound macadam ماکادام سیمانی
culture bound tests ازمونهای فرهنگ- بسته
hom ward bound اماده رفتن به کشور میهن
cement bound macadam ماکادام ملاتی
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
internal باطنی ناشی ازدرون
internal باطن
internal زمانی در سیستم کامپیوتری که تحت کنترل مستقیم اپراتور نیست
internal دستوری که بخشی از سیستم عامل است
internal باطنی
internal و نه یک برنامه جداگانه
internal نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
internal عملیات ریاضی ALU
internal داخلی
internal درونی
internal نوشتاری که در Rom چاپگر ذخیره شده است
internal روش نمایش داده و دستورات در CPU یا پشتیبان
internal درایو دیسک سخت درون پوشش اصلی کامپیوتر
internal ناشی ازدرون
internal evidence مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
internal efficiency راندمان داخلی
internal economies صرفه جوئیهای داخلی
internal ear گوش داخلی
internal drainage ابریز بسته
internal force نیروی درونی
internal crack ترک داخلی
internal electrode الکترود داخلی
internal erosion فرسایش داخلی
internal energy انرژی درونی
internal font فونت درونی
internal evidence مدارک یاگواه درونی
internal force نیروی داخلی
internal energy انرژی داخلی
internal electrolysis الکترولیز داخلی
internal door در داخلی
internal diseconomies عدم صرفه جوئیهای داخلی
internal diseconomies زیانهای داخلی
internal command فرمان درونی
internal combustion درونسوز
internal combustion احتراق داخلی
internal clock ساعت داخلی
internal circuit حلقه داخلی
internal circuit مدار داخلی
internal characteristic منحنی مشخصه داخلی
internal capacitance فرفیت سیم پیچی
internal capacitance فرفیت الکترودها
internal bus مسیر داخلی
internal bus گذرگاه داخلی
internal brake ترمز داخلی
internal armature ارمیچر داخلی
internal attack تک داخلی یا تک از داخل
internal battery مقاومت داخلی باطری
internal commerce تجارت داخلی
internal conductance اندوکتانس داخلی
internal conductance اندوکتیویته ی داخلی
internal discharge تخلیه جزیی داخلی
internal discharge تخلیه داخلی
internal development توسعه داخلی
internal development رشد داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
internal defense دفاع داخلی
internal damping میرایی داخلی
internal current جریان داخلی
internal conversion تبدیل باطنی
internal conversion تبدیل درونی
internal consumption مصرف داخلی
internal consistency سازگاری داخلی
internal consistency هماهنگی درونی
internal connection اتصال داخلی
internal conductor سیم هادی
internal conductor سیم داخلی
internal boffles تیغههای داخلی
internal conception زاییده افکار
internal storage حافظه داخلی
internal storage انباره داخلی
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
internal stress تنش داخلی
internal structure ساختار داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
internal supercharger سوپرشارژر داخلی
internal temperature دمای درونی
internal storage حافظه ی داخلی
internal sort مرتب سازی داخلی
internal security تامین داخلی
internal security امنیت داخلی عملیات ضد شورشی
internal security امنیت داخلی
internal shield غلاف داخلی
internal shield زره درونی زره داخلی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort جور کردن داخلی
internal sort مرتب کردن درونی
internal temperature درجه حرارت داخلی
internal timer زمان سنج داخلی
internal structure سازه داخلی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
internal conception تصور
internal conception فکر
internal conception درک
internal conception اندیشه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com