English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English Persian
internal shield غلاف داخلی
internal shield زره درونی زره داخلی
Other Matches
shield هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
shield صفحه فلزی متصل به زمین برای اینکه ولتاژ خط رناک یا واسط ها به قطعه الکترونیکی نرسند
shield زره
shield حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
shield سپر مغناطیسی
shield بوسیله سپر حفظ کردن
shield محفظه سپرشدن
shield حامی
shield پوشش
shield محافظت کردن
shield حفافت کردن درمقابل
shield مانع شدن
shield , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shield کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shield , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shield کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shield سپر پوشش
shield حفافت کردن
shield روپوش اب بند
shield حافظ
shield مانع
shield سپر
shield غلاف
shield حفاظ پوشش محافظ
shield بدنه محافظ دیواره محافظ
shield حفاظ پیدا کردن
to shield بوسیله سپر [پوشش] حفظ کردن
gum shield لثه
hand shield سپردستی
shield grid شبکه غلاف دار
costal shield محافظدندهای
biological shield حفاظ زیستی
radiation shield وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
magnetic shield حفاظ مغناطیسی
light shield محافظ نور
marginal shield قشرحاشیهای
nuchal shield قشرقفایی
pygal shield قشرپیگال
solar shield حافظنورخورشید
biological shield سپر زیستی
shield divisions تقسیمدیواره
ideational shield سپر فکری
heat shield حفاظ حرارتی
gun shield سپر توپ
braid shield روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
vertebral shield غلافاستخوانمهره
cable shield لوله کابل
shield grid thyratron تیراترون غلاف دار
safty face shield ماسک ایمنی
internal نوشتاری که در Rom چاپگر ذخیره شده است
internal درایو دیسک سخت درون پوشش اصلی کامپیوتر
internal روش نمایش داده و دستورات در CPU یا پشتیبان
internal باطنی
internal دستوری که بخشی از سیستم عامل است
internal و نه یک برنامه جداگانه
internal باطنی ناشی ازدرون
internal ناشی ازدرون
internal زمانی در سیستم کامپیوتری که تحت کنترل مستقیم اپراتور نیست
internal داخلی
internal عملیات ریاضی ALU
internal نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
internal درونی
internal باطن
internal phase فاز درونی
internal pole قطب داخلی
internal reflector رفلکتور داخلی
internal power توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
internal power مصرف داخلی
internal reflection انعکاس درونی
internal programme برنامه داخلی
internal pressure فشار درونی
internal report گزارش داخلی
internal resistance مقدار مقاومت داخلی
internal security تامین داخلی
internal resistance مقاومت داخلی
internal rhyme قافیه ماقبل اخر
internal ruling نظامنامه داخلی
internal secretion هورمون
internal secretion ترشح درونی
internal security امنیت داخلی عملیات ضد شورشی
internal ophthalmia ورم غائرمقله
internal heating گرمایش داخلی
internal heating گرمایش خودی
internal impedance مقاومت داخلی
internal impedance امپدانس داخلی
internal wiring سیم کشی داخلی
internal insulation ایزولاسیون داخلی
internal installation سیم کشی داخلی
internal loss تلف داخلی
internal memory حافظه داخلی
internal medicine طب داخلی
internal memory بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
internal modem مودم روی کارت اضافی که به اتصال وصل میشود و اطلاعات را به پردازنده منتقل میکند از طریق باس و نه پورت سریال
internal modem مدم داخلی
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal modulation مدولاسیون داخلی
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
internal security امنیت داخلی
internal transactions معاملات داخلی
internal vibrator لرزاننده درونی
internal voltage ولتاژ داخلی
internal voltage نیروی الکتروموتوری
internal work کار درونی
internal conception انگاره
internal boundary مرزداخلی
internal conception فکر
internal structure سازه داخلی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
internal conception تصور
internal conception درک
internal conception اندیشه
internal conception زاییده افکار
internal trade تجارت داخلی
internal trade بازرگانی داخلی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort جور کردن داخلی
internal sort مرتب کردن درونی
internal sort مرتب سازی داخلی
internal storage حافظه ی داخلی
internal storage حافظه داخلی
internal storage انباره داخلی
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
internal stress تنش داخلی
internal structure ساختار داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
internal supercharger سوپرشارژر داخلی
internal temperature دمای درونی
internal temperature درجه حرارت داخلی
internal timer زمان سنج داخلی
internal torque گشتاور نیروی درونی
internal conception عقیده
internal furnace کوره داخلی
internal diseconomies زیانهای داخلی
internal conversion تبدیل درونی
internal consumption مصرف داخلی
internal consistency سازگاری داخلی
internal consistency هماهنگی درونی
internal connection اتصال داخلی
internal conductor سیم هادی
internal conductor سیم داخلی
internal conductance اندوکتیویته ی داخلی
internal conversion تبدیل باطنی
internal crack ترک داخلی
internal discharge تخلیه جزیی داخلی
internal discharge تخلیه داخلی
internal development توسعه داخلی
internal development رشد داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
internal defense دفاع داخلی
internal damping میرایی داخلی
internal current جریان داخلی
internal conductance اندوکتانس داخلی
internal commerce تجارت داخلی
internal command فرمان درونی
internal bus گذرگاه داخلی
internal brake ترمز داخلی
internal boffles تیغههای داخلی
internal battery مقاومت داخلی باطری
internal attack تک داخلی یا تک از داخل
internal armature ارمیچر داخلی
internal inhibition بازداری درونی
internal transmittance ضریب انتقال
internal bus مسیر داخلی
internal capacitance فرفیت الکترودها
internal combustion درونسوز
internal combustion احتراق داخلی
internal clock ساعت داخلی
internal circuit حلقه داخلی
internal circuit مدار داخلی
internal characteristic منحنی مشخصه داخلی
internal capacitance فرفیت سیم پیچی
internal revenue درامد داخلی
internal friction مالش درونی سایش داخلی
internal friction اصطکاک داخلی
internal energy انرژی درونی
internal erosion فرسایش داخلی
internal evidence مدارک یاگواه درونی
internal friction چسبندگی
internal friction گرانروی
internal font فونت درونی
internal force نیروی داخلی
internal force نیروی درونی
internal angle زاویه ی داخلی
internal friction اصطکاک درونی
internal friction سایش درونی
internal energy انرژی داخلی
internal efficiency راندمان داخلی
internal electrode الکترود داخلی
internal drainage ابریز بسته
internal ear گوش داخلی
internal electrolysis الکترولیز داخلی
internal diseconomies عدم صرفه جوئیهای داخلی
internal friction وشکسانی ویسکوزیته
internal economies صرفه جوئیهای داخلی
internal evidence مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
internal door در داخلی
internal jugular vein شاهرگگردندرونی
internal hard disk دیسک سخت درونی
internal combustion engine موتور احتراقی داخلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com