Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
internal window sill
کف پنجره داخلی
Other Matches
window-sill
تختهی زیر پنجره
window-sill
هرهی پنجره
window-sill
لب پنجره
window sill brick
اجر کاردی
window sill brick
هره
sill
تیر کف
sill
تیغک
sill
قرنیز کف پنجره
sill
برامدگی دریایی
sill
پشته زیردریایی
sill
کف درگاه
sill
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
sill
استانه
sill
تیر پایه استانه در
sill
پایه
sill of a dock
ستون مدخل حوض دریایی
mud sill
ته بندی
mud sill
پایه تبر پی استوانهای که در گل فرو می کنند
mud sill
کلاف
sill beam
تیرک استانه
sill=threshold
استانه
sill step
پلهآستانه
sill rail
ریلپایه
sill of frame
آستانهقاب
ground sill
پایهیزمینه
sill plate
صفحهپایه
sill beam
تیر درگاه
sill of a dock
سد حوض دریایی
embaded sill beam
تیرک توکار استانه
trapezoidal end sill
استانه پایاب ذوذنقهای
window
بیوه زن
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
by the window
کنار پنجره
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
مشابه 10682
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window
پنجره دار کردن
window
ویترین دریچه
to go to the window
به
[سوی]
پنجره رفتن
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window
پنجره
window
روزنه
screen window
پوششپنجره
pylon window
قسمتبازبرج
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
protective window
پنجرهحفافتی
playing window
پنجرهنمایش
panoramic window
پنجرهوسیع
observation window
پنجرهدیدهبانی
louvred window
پنجرهیروزنهدار
landing window
پنجرهفرود
rear window
پنجره عقب
access window
مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
pivoting window
پنجره محوری
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
lancet window
پنجره نوک تیز
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
inactive window
پنجره غیرفعال
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
window-shopping
نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
window tab
برچسبپنجره
window curtain
پردهپنجره
window awning
پنجرهچادر
types of window
انواعپنجره
sliding window
پنجرهمتحرک
pivoting window
پنجره گردان
casement window
پنجرهیلولایی
basement window
پنجرهزیرزمین
window-sills
لب پنجره
window-sills
هرهی پنجره
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
window dress
پشت ویترین گذاشتن
worksheet window
پنجره صفحه کاری
window dress
بنمایش گذاشتن
window envelope
پاکت طلق دار ادرس نما
window regulator
وسیله تنظیم پنجره
window shade
پرده
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
window-sills
تختهی زیر پنجره
three panes window
پنجره سه چشمه
window shade
کرکره
rose window
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
stormproof window
پنجره ضد طوفان
skylight window
کتیبه
skylight window
خفنگ
split window
پنجره تقسیم بندی شده
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
text window
پنجره متن
three panes window
پنجره سه لنگه
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
round window
روزنه گرد
balanced window
پنجره چرخان
My desk is by the window.
میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
lattice window
پنجره مشبک
lattice window
شباک
window dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window-dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay window
پنجره پیش امده
bay window
پیش امدگی ساختمان
bay window
شاه نشین
bay-window
[پنجره ی بیرون زده ]
window leaf
لنگه پنجره
bay-window
شاه نشین
biforate window
پنجره دودر
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
lattic-window
پنجره مشبک
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
Ipswich window
پنجره بالکن
French window
پنجره لولادار
flanking window
نورگیر ثابت
eyebrow window
[پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
eucharistic window
[نیم پنجره محراب]
double window
پنجره دو جداره
Diocletion Window
پنجره نیم دایره
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
compss-window
پنجره کنسولی
chicago window
پنجره شیکاگویی
cabinet-window
ویترین
French window
اقشقشه
oval window
روزنه بیضی
window-pane
جام پنجره
window-panes
جام پنجره
active window
پنجره فعال
balance window
پنجره چرخان
blind window
پنجره نما
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
cant bay window
کج پنجره
child window
پنجرهای در پنجره اصلی
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
compass window
شاه نشین نیم گرد
continuous window
پنجره سراسری
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
dormer window
پنجره شیروانی
case window
پنجره لولادار
window box
قاب پنجره
window-box
قاب پنجره
window-boxes
قاب پنجره
sash window
پنجره کشویی
window frame
قاب پنجره
bow window
پنجره پیش امده کمانی
window-frame
قاب پنجره
sash window
اروسی
window-frames
قاب پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window pane
جام پنجره
bow window
پنجره قوسی
French window
درپنجرهای
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
middle lintel in window
کمرکش پنجره
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
rabbet
[for window or door]
اتصال کام و زبانه لبه
[ پنجره یا در]
Do you mind if I open the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
horizontal pivoting window
پنجرهکشویی
sliding folding window
پنجرهتاشویمتحرک
vertical pivoting window
پنجرهگردانعمودی
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
window winder handle
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
cross bar of window
الت پنجره
head access window
شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
casement window opening inwards
پنجرهدودر
internal
روش نمایش داده و دستورات در CPU یا پشتیبان
internal
درایو دیسک سخت درون پوشش اصلی کامپیوتر
internal
نوشتاری که در Rom چاپگر ذخیره شده است
internal
دستوری که بخشی از سیستم عامل است
internal
و نه یک برنامه جداگانه
internal
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
internal
عملیات ریاضی ALU
internal
زمانی در سیستم کامپیوتری که تحت کنترل مستقیم اپراتور نیست
internal
درونی
internal
باطنی ناشی ازدرون
internal
باطن
internal
داخلی
internal
ناشی ازدرون
internal
باطنی
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
internal conductor
سیم داخلی
internal crack
ترک داخلی
internal current
جریان داخلی
internal damping
میرایی داخلی
internal defense
دفاع داخلی
internal defense
پدافند داخلی پایداری داخلی
internal conversion
تبدیل باطنی
internal conversion
تبدیل درونی
internal conductance
اندوکتانس داخلی
internal consumption
مصرف داخلی
internal consistency
سازگاری داخلی
internal consistency
هماهنگی درونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com